6 ژانویه 2016 @ 1:52 ق.ظ توسط مامانش
- فردای روزی که یاسمین درخواست خواهر/برادر کرد، داشت عکسهایی که به دیوار اتاقش وصل کردیم رو نگاه می کرد. عکس خودش و سینا رو که دید گفت: من دیگه برادر نمی خوام، سینا هست دیگه. سینا پسرخالمه ولی میشه برادرم باشه. بعد یکم فکر کرد گفت: نه سینا مشهده، پیشم نیست، نمیشه برادرم باشه!
- در حال انجام بازی های تخیلی خودش بود. از ته پذیرایی می دوید تا جلوی تلویزیون، خودش رو می انداخت رو فرش و می گفت شیرجه می زنم تو استخر. چند بار که این کارو تکرار کرد گفت: حالا این دفعه با خواهرم می خوایم باهم شیرجه بزنیم. دست خواهرش رو گرفت باهم شیرجه زدن!
- داشت یکی یکی اسم خواهر/برادرهای دوست های مهدش رو می گفت: آیزک برادر نولن، جوجو خواهر لوسیا و … رسید به مینا. گفت مینا خودش خواهره. خواهر برادر نداره. خودم صبح ها میاد مهد می بینم خواهره. مثل من که خواهرم! براش توضیح دادم که آره شما و مینا هم اگه یه روزی خواهر یا برادر داشته باشین، میشین خواهر اون:)
یک نظر
خواهرانه ها! · عذاب وجدان