بزرگ می شوییییم!8 نوامبر 2013 @ 8:37 ب.ظ توسط مامانش
یاسمین به سن تقلید رفتار بزرگ ترها رسیده. در واقع می خواد عین بزرگترها عمل کنه و هر کاری که اونها می کنن رو تکرار کنه و از این تکرار و توانایی لذت ببره! لیست موارد زیر از حداقل ۵ ماه پیش شروع شده و این روزها به اوج خودش رسیده.
- ناخنگیر رو بر می داره، به ناخن های پاش و دستش می زنه ، بعد می زنه روی کیف که ناخن های گرفته شده بریزه اون رو!
- انواع لباس رو، از لباس های ما تا لباس های خودش رو سعی می کنه تنش کنه، به این صورت که اینقدر رو سرش می ذاره و می کشه پایین تا شاید یک بار شانسی سرش بره توی یقه لباس. جوراب و شلوار هم جدیدا به این لیست اضافه شدن.
- تلفن رو برمی داره، می ذاره دم گوشش و در حالیکه به صحبت طرف مقابل گوش می ده و -بعضی وقتها- در جواب صدایی در می آره، راه می ره!
- می شینه روی زیرانداز تعویضش، وازلینش رو بر می داره و به پاهاش وازلین می زنه (البته اداش رو در می آره، دقیقا به همون شکل که ما براش انجام می دیم)
- دمپایی های ما رو پاش می کنه و راه می ره. می دونه که هر دمپایی مال کیه، اما دوست داره دمپایی های بزرگتر رو پاش کنه.
- محل نشستن همه رو تعیین می کنه. یکی یکی صدامون می کنه و با اشاره، جایی که باید بشینیم رو می گه و جای نشستن خودش رو هم اعلام می کنه.
- موقعی که با سشوار موهام رو خشک می کنم، شونه رو بر می داره و موهام رو شونه می کنه.
- موقعی که سراغ کابینتی که براش آماده کردیم می ره، دو سه مورد شکستنی رو که اجبارا توش گذاشتیم رو بر می دارم و می ذارم رو اوپن. بعد از چند بار، خودش به محض باز کردن کابینت می ره سراغ اونا و تلاش می کنه بذارشون روی اوپن.
- تب سنجش رو بر می داره، یقه اش رو باز می کنه، تب سنج رو می ذاره زیربغلش و با لبخند شروع می کنه به راه رفتن.
- دارم لباس های خیس رو آویزون می کنم روی بند. اول یکی یکی بهم تحویل می ده. بعد خودش یکی رو بر می داره و تلاش می کنه آویزون کنه. لباس هی می افته، بعد از چند بار عصبانی می شه و با هر بار افتادن، شروع می کنه غر زدن. براش توضیح می دم و بهش نشون می دم که باید لباس رو باز کنه و اینکه مچاله رو نمیشه آویزون کرد. تلاش می کنه کاری که گفتم رو انجام بده. بالاخره با تموم شدن کار من، کار اونم تموم میشه و با خوشحالی می ره سراغ اسباب بازیش.
لباسی که به وسیله یاسمین روی بند پهن شده
۵ نظر
تغییرات ·
حرکات شیرین
کاربردهای بوسه8 نوامبر 2013 @ 7:09 ب.ظ توسط مامانش
۱- دختر مهربون ما همه رو می بوسه، بی دریغ! در واقع بوسه به یکی از اولیه ترین راه های ارتباط یاسمین با بچه ها تبدیل شده. بچه ها رو هر جایی ببینه، سریع به سمتشون می ره و بوسشون می کنه. بزرگترها رو کافیه که کمی باهاشون دوست بشه، اون وقته که به راحتی و به محض ارائه درخواست، بوسشون می کنه. بعضی اوقات وقتی بیداره و می بینه خوابیم بوسمون می کنه که بیدار شیم. به محض اینکه حس می کنه ناراحت شدی یا دردت گرفته و جدیدا حتی با شنیدن «آخ» می یاد و سریع بوسمون می کنه که خوب شیم. آخرین کاربرد بوس هم در آروم کردن خودشه. وقتی به جایی می خوره و دردش می گیره، یکم غر می زنه، محل درد رو (حتی اگه دسترسی بهش خیلی سخت باشه) بوس می کنه و بعد پا میشه و به کارش ادامه می ده.
۲- هیچ وقت سعی نکردیم جلوی خودمون رو در زمینه ابراز علاقه به همدیگه وقتی یاسمین هست، بگیریم. خیلی پیش اومده جلوی اون همدیگه رو بغل کنیم یا ببوسیم، مثل بقیه کارهای روزمره. اتفاقا یاسمین هم خیلی وقتها که همدیگه رو بغل می کنیم، با خوشحالی نگاه می کنه و می خنده. معمولا بعد از اون، می ریم سراغش و بغلش می کنیم و دوتایی حسابی بوسش می کنیم.
۳- خیلی ها می گن دلیل مورد ۱، ذاتی و ژنتیکیه. ولی به نظرم مورد ۲ هم تآثیر زیادی تو این قضیه داشته.
۳ نظر
تجربیات ·
حرکات شیرین
اولین بوس1 جولای 2013 @ 2:26 ب.ظ توسط باباش
پریشب، آزاده داشت به یاسمین شیر میداد و من هم که وقتی خونه باشم، طبق معمول باید کنار یاسمین دراز بکشم تا خوابش ببره. یاسمین هم طبق معمول هی برمیگشت به من نگاه میکرد و لبخند میزد و یه کم بیحرکت میموند و دوباره میچرخید سمت آزاده و شیر میخورد. یه بار که برگشته بود و با لبخند به من نگاه مهربونانه میکرد، یهو بلند شد و دهنش رو چسبوند روی صورت من و سه بار منو بوس کرد. چیزی نمونده بود از حال برم. حس میکردم الانه که قلبم منفجر بشه.
۶ نظر
اتفاقات ·
احساسات ·
حرکات شیرین ·
غیرمنتظره ها ·
پدرانه ها
در شرف ۱۰ ماهگی19 می 2013 @ 11:37 ق.ظ توسط مامانش
دختر ما دست به سینه می شینه. به صورت فیک گریه می کنه و می خنده.
به شکل حرفه ای با کنترل کار می کنه. خودش آهنگ رو بارها پلی می کنه. منتظر دیدن نتیجه کارش با کنترل هست و وقتی می بینه یه کنترلی رو بهش دادیم که کار نمی کنه (مثلا در حالی که فقط دیویدی روشنه، کنترل تلویزیون رو بهش دادیم)، اون رو می اندازه کنار و شیرجه می زنه سمت بقیه کنترل ها.
حدود یه ماهی هست کاربرد کلید رو می دونه و وقتی می دی به دستش، اون رو می گیره سمت قفل. به باز کردن و بستن انواع مختلف در علاقه شدید داره. غیر از باز و بسته کرن در خونه، کمد و یخچال(!)، تلاش می کنه در خودکار، ظرف ها و کرم ها رو ببنده و البته در موارد آسونی مثل در خودکار موفق عمل می کنه.
کتاب رو دیگه می تونه کاملا صفحه به صفحه ورق بزنه و جلو بره.
تلفن رو می بره سمت گوشش و می گه «ا» یعنی الو.
جای قاب عکسها رو می شناسه به صورت سرعتی از یکی به دیگری اشاره می کنه. از مامان بزرگش یاد گرفته بود که با دیدن عکس خودش، وقتی ازش می پرسیدیم «این کیه؟» به نشونه اینکه «منم»، بزنه به سینه اش. البته بعد از مدتی این کار رو با عکس دو نفره من و حمید هم عینا تکرار کرد. عکس رو خیلی خیلی دوست داره و دائم به عکسها اشاره می کنه و صحبت می کنه.
گرفتن ناخنهاش وقتی کوچک بود به شدت آسون بود، چون آروم می نشست و فقط با دقت نگاه می کرد. الان به شدت سخت شده چون می خواد ناخنگیر رو از دستت بگیره. فقط باید موقع بیحالی یا در حال گریه ناخنهاش رو گرفت. بعد از اینکه با زحمت ناخنگیر رو بعد از تموم شدن این فرایند می گیره، شروع می کنه به تکرار کارهایی که من می کردم: ناخنگیر رومی بره سمت ناخن های پاش و بعد بلند می کنه و می زنه روی کیفش که ناخنهای گرفته شده بریزن روی کیف.
موقع غذا خوردن اگه بشقاب خالی و قاشقش رو جلوش بذارم، در حین اینکه غذایی که بهش می دم رو می خوره، قاشق رو بر می داره، می زنه تو بشقاب و می بره سمت دهنش.
عصبانی می شه! اگه چیزی رو که تا الان دستش بوده و آروم باهاش بازی می کرده (و نباید تو دهنش ببره) رو به دلیل اینکه شروع کرده به خوردنش، ازش بگیری، عصبانی میشه و جیغ می زنه و اگه دوباره همون رو بدی بهش، پرتش می کنه.
کم کم صداهایی که از خودش در می آره بلندتر و طولانی مدت تر شدن.
و اما شیرین تر هه اینکه اول صبح و هنوز بیدار نشده، می خنده!
۵ نظر
حرکات شیرین ·
رشد
دختر فرهیخته11 می 2013 @ 12:23 ق.ظ توسط باباش
یاسمین خانم علاقهی شدیدی به کتاب داره. خودمون که داریم تلاش میکنیم به کتاب علاقمندش کنیم. از طرفی از صبح تا ظهر که آزاده از سر کار برگرده هم میگذاریمش پیش مامان بزرگش. مامانم هم کنارش دراز میکشه و براش کلی کتاب میخونه و یاسمین کیف میکنه.
پنجشنبه یا جمعهی پیش بود، روی تخت ما کنارمون خوابیده بود. من خیلی خوابم میاومد. اما از ساعت حدود ۸-۹ صبح بود که یاسمین شروع کرد با کتابش میزد توی سر و صورت من که من رو بیدار کنه.
یکی دو روز پیش بود که کنارش دراز کشیده بودم و باهاش سر و کله میزدم که آزاده به کارهاش برسه. یه کتاب داد بهم، گفت «اَ»، یعنی بخون. براش خوندم. بعد کتاب بعدی رو برداشت و داد بهم و دوباره گفت «اَ». تا چند دقیقه، هی ۳ تا کتابی که دم دستش بود، چند بار پشت سر هم داد دستم که براش بخونم.
چند روز پیش هم، آزاده داشته به کارهاش میرسیده و یاسمین خواب بوده. آزاده میگه یهو دیدم از روی تخت صدای خشخش میآد. رفتم پیشش و دیدم که از خواب بیدار شده، کتابش رو از بالای سرش برداشته و داره ورق میزنه و نگاهش میکنه.
همچین دختر فرهیختهای داریم ما! بعله!
۲ نظر
حرکات شیرین
مامان، بابا، میوه بخورین28 آوریل 2013 @ 11:25 ق.ظ توسط مامانش
۱- یاسمین قبلا سیب و موز رو به صورت رنده شده و نرم شده می خورد.اما الان چند وقتیه که یه تیکه رو می ذاریم جلوی دهنش که خودش نرم کنه و بخوره . البته باید حواسمون جمع باشه که یه وقت یه تیکه بزرگ نکنه که بپره توی گلوش. دیروز سیبش رو قشنگ با دندونش می تراشید و می شد رد دندونش رو روی سیب دید.
۲- دیروز بعد از اینکه خودش یکم سیب رو تراشید و خورد، از دستمون گرفتش و حالا نوبت اون بود که به ما سیب بده. یه بار جلوی دهن من می گرفت و دفعه بعد جلوی دهن حمید. یه چند باری گفتیم :حالا خود یاسمین بخوره. خودش گاز زد، اما بعد از یه مدت دیگه حاضر نبود خودش بخوره. فقط دوست داشت به ما میوه بده 🙂
۳- هی انگشتش رو می ذاشت رو مبل که یعنی کلاغ پر بازی کنین. توی اون دست دیگه اش هم قاشقش بود. حمید که شروع می کرد به بازی، کلاغ و گنجشک که پر می زدن، یاسیمین قاشق رو می کرد تو دهن حمید که غذا بخوره و دوباره از اول.
پ.ن. ۱: تصور ذوق و کیف و احساسات ما رو تو هر کدوم از سناریوهای بالا با خودتون.
پ.ن.۲: دندون جلوی سمت چپ پایین یاسمین دیگه دیده میشه و موقع شیر خوردنش هم کامل حسش می کنم
یک نظر
بازی یا یاسمین ·
حرکات شیرین ·
کودکانهها
به به27 آوریل 2013 @ 1:36 ق.ظ توسط باباش
اوایل که به یاسمین غذا میدادیم، با هر قاشقی که میخورد میگفتیم «هامممم! به به! چقدر خوشمزهس» و سرمون رو تکون میدادیم. بعد از یه مدت، دیگه یاد گرفت و هر موقع خیلی گرسنهس، با خوردن هر قاشق میگه «هامممم» و سرش رو تکون میده. تازگیها هم یه صدایی شبیه ملچ ملوچ معادل «به به»، با دهنش در میآره و بعد سرش رو به نشونهی «به به» تکون میده.
امروز که برده بودیمش حموم، آخر سر که آزاده میخواست به تنش روغن بماله، من یه چیزی با این مضمون گفتم که «آخ جون! مامانی میخواد به یاسمین روغن بزنه! به به! به به!»، یهو لبخند زد، ملچ ملوچ کرد و سرش رو تکون داد. همونجا بود که دلم میخواست گازش بگیرم 😀
یک نظر
حرکات شیرین
کوش؟ نیست!22 آوریل 2013 @ 12:00 ق.ظ توسط مامانش
یاسمین یاد گرفته وقتی دنبال چیزی می گرده و پیداش نمی کنه، دستش رو به یه حالت شیرینی به نشونه “نیست!” می چرخونه ، شونه هاش رو بالا می آره و آهنگ “نیست” رو هم کاملا بیان می کنه. مدل حرکت دستش و استیلش موقع انجام این کار، هر بار دل آدم رو می بره.
ما: یاسمین، کنترل کووووش؟ یاسمین: نیست!
ماه نهم به وضوح ماه قابلیت شرکت تو بازیهای چند نفره است. توی بازیهایی که قبلا فقط بهش نگاه می کرد یا به همشون می زد، نقش فعال داره. دیشب با حمید نشسته بودیم و سه تایی توپ بازی می کردیم. من و حمید اول توپ رو به سمت هم قل می دادیم و بعد به سمت یاسمین. چند بار اول یاسمین توپ رو تو دستش نگه می داشت و فقط به سمتمون دراز می کرد. ولی بعد از چند دقیقه یاد گرفت توپ رو به سمتون بندازه. هر بار هم که توپ رو می گرفت یا می انداخت، با صدای پرهیجان هورای ما کلی دست می زد و کیف می کرد و ما بیشتر کیف می کردیم.
خلاصه اینکه این دختر روز ما رو بیشتر از قبل ساخته. اگه قبلا با دیدن لبخندها، بعد قهقهه ها و دست و پا زدن ها، بعدتر با قل خوردن ها و هیجانش از به هم کوبوندن اسباب بازیهاش ذوق می کردیم، حالا دیگه کیف بازی کردن باهاش و شاد شدنش از احساس توانایی شرکت تو بازی های گروهی، لذتمون صد برابر شده.
۳ نظر
حرکات شیرین