Lilypie Kids Birthday tickers
کلمات دوست داشتنی
3 اکتبر 2013 @ 2:10 ق.ظ توسط مامانش

کلماتی که یاسمین یاد گرفته، به ترتیب زمان یادگیری:

  1. مامان و بابا: الان دیگه درست اداشون می کنه. قبلا شبیه اونا رو می گفت. تا اواسط شهریور هم موقع صدا کردن ازشون استفاده نمی کرد، فقط موقع نشون دادن عکسها به کار می بردشون. به جاش برای صدا کردن، از جیغ استفاده می کرد. اما دقیقا ۲۲ شهریور برای اولین بار بابا رو بری صدا کردن به کار برد.
  2. عط: همون عطر. با دیدن عطر من یا حمید، این کلمه رو می گه تا عطر رو بهش بدیم. کاربردش رو هم کاملا بلده.
  3. برت: همون پرت. به شدت به توپ بازی علاقه داره. توپ رو با گفتن این لفظ پرت می کنه. قدرتش هم خوبه تو این زمینه. با پا هم خیلی خوب می تونه با توپ بازی کنه.
  4. در: به انواع در، به درستی در می گه.
  5. کیش: البته ک رو یه چیزی بین ج و ک می گه و منظورش همون جیشه. به محض اینکه می ریم سمت دسشویی یا صدای آب از توی دسشویی می آد، با خوشحالی می گه کیش.
  6. دَدَ: همون ددر. می دونه هر کسی که نیست توی خونه یا پیشش،‌ رفته ددر. در ضمن می دونه اگه من مقنعه یا روسری سرم کنم یا حمید پیرهن تنش کنه، داره می ره ددر و بالافاصله هر چی دستش باشه زمین می ذاره یا تحویل نزدیکترین فرد می ده، که بره ددر.
  7. بخ: برق، چراغ.
  8. بند: به گردنبد، دستبند، کمربند، بند لباس، شست بند من و موقعی که می خواد بگه که در چیزی رو براش ببندیم، بند می گه.
  9. آپ: منظورش آبه. از وقتی این کلمه رو می تونه بگه خیالمون از بابت تشنه نموندش یه مقدار راحت شده. با دیدن دریا، استخر و مشابه اون  هم می گه آپ.
  10. من:همراه با اشاره به سمت خودش و در جواب سوالهایی مثل اینکه: این وسیله مال کیه؟ این کیه توی عکس؟ و حتی آزاده/حمید مامان/بابای کیه؟ به درستی من رو به کار می بره.
  11. نا: همون ناف. می دونه ناف چیه و ناف خودش و من رو نشون می ده.
  12. نخ: از هفته پیش یاد گرفته نخ دندون بکشه و بگه نخ.
  13. تخت: با گفتن تخت می ره به سمت تخت ما و می خواد ازش بالا بره و روش بخوابه.
  14. با: همراه با کج کردن شیرین و دوست داشتنی سرش، به معنی باشه.

۳ نظر
تازه های یاسمین · شیرین زبانی ها
نیش
27 آگوست 2013 @ 8:55 ق.ظ توسط مامانش

دقیقا یک ساعت و ۴۵ دقیقه دیگه، ۱۳ ماه کامل از تولد یاسمین می گذره.
دندون های نیش بالای یاسمین، هر دو باهم، دیروز نیش زدن.


۳ نظر
تازه های یاسمین · رشد
اولین قدمها با پاهای کوچک
21 آگوست 2013 @ 12:12 ب.ظ توسط مامانش

دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۲:

خسته و کلافه و بی اعصاب از کاری که بیخودی کلی طول کشیده بود، می رم خونه. توی راه به این فکر می کنم که الان که یک ساعت دیرتر دارم می رسم، یاسمین در چه حاله. مثل بعضی وقتهایی که حوالی ساعت رسیدن من به خونه خسته و بیحوصله است و منتظر من، در حالیکه با هر صدای آسانسور، به در نگاه می کنه، خوابش برده یا از شدت خستگی کلافه و جیغ جیغو شده. بعد کلی حرص می خورم که چرا باید یه ساعت سر هیچی کارم طول بکشه. با این فکرا می رسم خونه و در کمترین زمان ممکن لباس عوض می کنم و می رم بالا. در رو که باز می کنم، یاسمین واستاده کنار مبل، دستش رو به مبل گرفته و با اسباب بازیهای روی مبل بازی می کنه. می رم با خاله حمید روبوسی کنم، یهو می بینم خودش، به تنهایی، چهار پنج قدم برمی داره میاد سمتم و خوشحال می چسبه به پام. تمام خستگی، تمام  اعصاب خوردیها و کلافگیها رو یادم می ره.

البته این اولین قدمهای مستقل یاسمین نبود. ۲۲ مرداد برای اولین برای، با دو سه قدم، خودشو از پیش حمید رسوند به من. اما دیگه تکرار نشد. تو این ۶ روز فقط فاصله بین مبل و میز رو با یه قدم می رفت (برخلاف قبل که وقتی دستش رو از روی میز برمیداشت خودش رو خم می کرد، تا اول مبل رو بگیره و بعد پاهاش رو حرکت بده به سمت مبل). اما یهو ۲۸ام راه افتاد.

دو تا تاریخ مهم دیگه رو هم  تا یادم نرفته بنویسم، صرفا جهت ثبت، تا بعد مفصل در مورد راه رفتنش و نحوه پیشرفتش و هیجان خودش و خودمون، یه مطلب مجزا بنویسم:

۷ مرداد: نیش زدن دندون بالا سمت راست

۱۱ مرداد: نیش زدن دندون بالا سمت چپ

پ.ن.: راه رفتن یاسمین هیجان انگیزترین، شیرین ترین و بزرگترین تغییرش برای من بود. فکر نمی کنم در آینده هم چیزی از این بزرگتر و هیجان انگیزتر برام باشه.


۳ نظر
احساسات · تازه های یاسمین · تغییرات · خاطرات
شروع جدی تعامل
22 جولای 2013 @ 5:37 ب.ظ توسط مامانش

یاسمین به نقطه ای رسیده که دیگه می شه باهاش تعامل جدی داشت. می تونی ازش سوال بپرسی و جواب مربوط بشنوی. می تونی ازش بخوای کاری رو انجام بده و ببینی که دقیقا داره اون کار رو می کنه. مثلا بهش بگی یاسمین من دارم می رم توی اتاق، بیا توهم، با هم بریم. اگه سرش گرم چیزی نباشه، یه ذره نگاهت می کنه ببینه واقعا می ری یا نه و بعد دنبالت راه می افته میاد (البته هنوز چهار دست و پا). یا می تونی ازش بخوای چیزهای مختلفی رو که ریخته روی زمین بده بهت که جمعشون کنی و اون هم همکاری کنه و اونا رو یکی یکی بهت بده. دیگه خیلی لازم نیست که با اشاره باهاش حرف بزنی. با شنیدن جملاتت کاملا منظورت رو می فهمه. مثلا تو حموم کافیه بهش بگی یاسمین شالاپ شولوپ کن ، که شروع کنه محکم کوبیدن دستهاش توی آب. در صورتیکه قبلا همزمان با گفتن موضوع، باید براش انجام می دادی که متوجه قضیه بشه. خلاصه اون قدر بزرگ شده که می تونی باهاش یه تعامل واقعی رو داشته باشی.

جیغ هاش به مراتب کمتر از ماه پیش شدن. تو این مدت یاد گرفته خیلی چیزها رو با اشاره بهمون بفهمونه.عکسهای توی کتاب، یا عکسهای خودش و حتی دیگران رو توی هر کدوم از این حالت ها می بینه، حرکت مربوط به اون رو انجام می ده:

  • خواب:  دستش رو می ذاره کنار گوشش و سرش رو یکم خم می کنه،
  • خوردن یا نوشیدن: وقتی چیزی رو برای خوردن می خواد، اول به اون اشاره می کنه و بعد به دهنش، در مورد نوشیدن هم صدای خاص نوشیدن رو در میاره.
  • مسواک: انگشتش رو می کنه توی دهنش و بعضی وقتها افقی حرکت می ده،
  • شستن دست: دستهاش رو به هم می ماله،
  • حموم: بعضی وقتها دستش رو روی سرش می کشه به نشونه شستن سر و بعضی وقتها دستش رو با حرکت شالاپ و شولوپ توی وان تکون می ده.
  • تلفنی یا پشت آیفون صحبت کردن: دستش رو کنار گوشش میذاره و همزمان صدایی مثل الو در می آره.

حرکت خوبی که اخیرا حمید بهش یاد داده اینه که وقتی به جایی می خوره، با دست یکی دو بار می زنه به اون جا و می گه : بَ ، بَ (یعنی بد، بد). همین باعث شده دیگه وقتی به جایی می خوره، حتی خیلی وقتها که تقریبا محکم هم می خوره، گریه نمی کنه. بعضی وقتها هنوز زمین نخورده و تونسته خودش رو نگه داره، ولی باز هم این حرکت رو تکرار می کنه. اوایل که یاد گرفته بود، حتی گاهی خودش سرش رو آروم و به صورت اسلوموشن می زد به جاهای مختلف که بتونه بگه بَ بَ !

به شدت به کارهایی که انجام می دی دقت می کنه و به سرعت تقلید می کنه. تا کاری رو انجام بدی، بلافاصله عینا برات همون رو تکرار می کنه.

کم کم برامون سخنرانی هم می کنه. با لحن صدای مختلف و حتی حالت صورت متفاوت.

خلاصه این دختر تبدیل به یه آدم بزرگی (البته در سایز کوچک) شده که همه چیز رو می فهمه، یاد می گیره و سریع انجام می ده.


۳ نظر
تازه های یاسمین · تغییرات · رشد
جییییییغ
28 ژوئن 2013 @ 2:38 ب.ظ توسط مامانش

این روزهای ما پره از جیغ های یاسمین. وقتی دلش چیزی می خواد و دستش بهش نمی رسه، اگه یک بار با صدای آروم از ما بخوادش ولی نفهمیم، جیغ می زنه. وقتی حوصله اش سر می ره جیغ می زنه. وقتی ناراحته جیغ می زنه. وقتی توجه می خواد جیغ می زنه. حتی وقتی خوشحاله جیغ می زنه. کلا به جای هر نوع حرف زدنی جیغ می زنه. کافیه یه ذره کلافه و خوابالود باشه که دوز این جیغ ها ۱۰۰ برابر شه.  البته نامردی نکنم و بگم که اول صبح ها یا وقتهایی که دیگه اوج سرحالیشه، اگه دربست در خدمتش باشی و باهاش حرف بزنی و بازی کنی و هر چی می خواد در اختیارش قرار بدی، این جیغ ها رو نمی شنوی. ولی خوب جمع همه این ها باهم معمولا اتفاق نمی افته.  خلاصه اینکه صدای جیغ های یاسمین تو سر ما پره. حتی بیرون از خونه، صدای جیغ هاش از طبقه پنجم شنیده میشه. همسایه ها از صدای جیغ هاش بیداریش و موقعیتش رو توی ساختمون تشخیص می دن.

توی مهمونی ها نمی خوابه و دوست داره بازی کنه همش. حتی اگه در بدترین شرایط خوابالودگی باشه و همش جیغ بزنه، بازم مقاومت می کنه. مهمونی ها هم اکثرا تو زمانی شکل می گیرن که ساعت خواب یاسمینه: یا ظهر یا ۸ شب به بعد. هفته پیش ۳ عدد مهمونی رفتیم با ساعت های مختلف و بعد از اونا به خودمون قول دادیم که تحت هیچ شرایطی ظهر یا از ساعت ۶.۵ به بعد مهمونی نریم. چون هم خودش اذیت میشه و هم ما، هم با هر بار که این اتفاق می افته تا یکی دو روزش بی اعصاب و جیغ جیغو تر میشه.

یاسمین یاد گرفته از همه جا بالا بره. میز، مبل، بلند یا کوتاه،‌ تلاش می کنه زانوش رو بندازه بالا و بره. چند ثانیه ای می تونه بدون کمک بایسته. بعضی وقتها دستش رو که از روبرو می گیری یکی دو قدم برمی داره تا برسه بهت. با گرفتن لبه ها هم گاهی یکی دو قدم می ره. اما باز هم اکثر مواقع ترجیح می ده لبه رو ول کنه، چهار دست و پا بره به سمت چیزی که می خواد، بعد بلند شه و لبه رو بگیره و بیاد بالا تا بتونه برش داره.

با خودکار روی کاغذ خط خطی می کنه و البته وسطهاش تلاش می کنه خودکار رو بخوره.

اتفاق های دوروبر براش جذابن، بادی که پرده ها رو تکون می ده اونقدر براش جالبه که فرداش هم هنوز یادش می آد و با دیدن یه پرده توی کتابش، دستش رو تکون می ده (مثل شب قبلش که با دیدن تکون های پرده، دستش رو تکون می داد و واسه ما می گفت که چه اتفاقی داره می افته)

مدل خنده هاش عوض شدن، خنده های مدل ذوق زدگی به خنده های عادیش اضافه شدن و ذوق ما رو برای فراهم کردن شرایطی که باهاش ذوق کنه رو بیشتر می کنه.

یاد گرفته بوس کنه. دیروز چهار دست و پا می رفت به سمت  عکس بچه ای که روی جعبه بود و بوسش می کرد.

دوست داره خودش غذا بخوره. بعضی وقتها ظرف غذاش رو می ذاریم جلوش که خودش این کار رو بکنه. اونم وسطهای خوردن همه غذاش رو به سینی میز و کل صورتش و همه جا می ماله و کیف می کنه از غذا خوردنش. ما هم از فرصت استفاده می کنیم و وسطاش تند و تند بهش غذا می دیم .

DSC03818

صبح ها معمولا صبحانه رو خیلی خوب می خوره. اما وعده های بعدی رو باید به زور بازی بهش بدیم. معمولا باید یکی باهاش بازی کنه تا اون یکی بتونه راحت بهش غذا بده.

جواب ببعی چی میگه و گوساله چی میگه رو با صداهای «ب» و «م» می ده. صدای جوجه رو هم کم کم داره یاد می گیره.

در مورد چیزایی که نباید بهش دست بزنه، دستمون رو تکون می دیم و بهش می گیم «نه، نه ، دست نزن». اونم یاد گرفته و بعضی چیزا رو قبل از اینکه ما بگیم و بعضی چیزا رو که نمی دونه، بعد از دیدن حرکت ما، تکرار می کنه که «نه، نه» و دستش رو تکون می ده. اما در مورد بیشترشون، بعد از چند بار تکرار این کار، کارخودش رو انجام می ده و بهشون دست می زنه. ولی خوب خوبیش اینه که می دونه نباید دست بزنه :دی

از دو هفته پیش دو سه بار بردیمش پارک برای سرسره سواری و تاب بازی. خیلی دوست داره، به خصوص سرسره رو و ولش نمی کنه. با دیدین بچه های زیادی که تو پارکن هیجان زده می شه. اولین بار بعد از چندباری که از سرسره سر خورد پایین، وقتی دید بچه ها از سرسره بالا می رن، پاش رو فشار می داد به سرسره که پایین نره و می چرخید که روش رو بکنه به سمت بالا.

کلا حرکاتش شدیده. ابراز علاقه اش شدیده. حرکت دستش موقع ناز کردن اینقدر شدیده که مجبوریم وقتی بچه ها رو می خواد ناز کنه دستش رو بگیریم، مبادا محکم دستش بخوره تو صورتشون.

چیزی که به نظرم رشد فکریش رو نشون می ده و خیلی خوشحالیم از بابتش، اینه کم کم داره انتظار و صبر کردن رو یاد می گیره. قبلا وقتی چیزی رو می خواست، همون لحظه باید بهش می دادیم. اگه می خواستیم برای شستن چیزی که تو دهنش می کرده و حالا رو زمین افتاده بریم، تا لحظه برگشت باید گریه یا جیغش رو تحمل می کردیم. اما الان به خصوص برای این مورد شستن، راحت منتظر می شینه تا وقتی برگردیم. برای شستن دست و صورت، حرکت مالیدن دست ها به هم رو از بابابزرگش یاد گرفته و وقتی کسی به سمت دستشویی میره این حرکت رو تکرار می کنه و منتظر می مونه تا طرف دست و صورتش رو بشوره و برگرده و باهاش بازی کنه.

پ.ن: پریروز، یاسمین ما با ۱۰ کیلو و ۱۰۰ گرم وزن و ۷۷ سانتی متر قد، ۱۱ ماهه شد.

 


۳ نظر
تازه های یاسمین · تغییرات
تازه های یاسمین (۳)
19 می 2013 @ 12:32 ق.ظ توسط مامانش

اولین باری که یاسمین توی روروک تونست به انگیزه گرفتن توپش به جلو حرکت کنه: ۱۹ اردیبهشت ۹۲، دقیقا ۹ ماه و نیمگی.

اولین باری که سینه خیز رفتن رو شروع کرد: ۲۶ اردیبهشت ۹۲، هفته سوم از ۹ ماهگی.

پ.ن.۱: یاسمین اول ایستاد، بعد شروع به حرکت سینه خیز کرد، برعکس اکثریت بچه ها. شاید، شاید به خاطر اینکه کوچکتر که بود، خیلی نمی ذاشتیم دراز کشیده روی سینه بمونه. حتی نمی ذاشتیم خیلی از محدوده تشکش بیرون بره. اما بعد از اینکه همزمان با شروع ماه دهم ایستاد، علاقه شدیدی پیدا کرد به بشین پاشو. دوست داره لبه های تخت یا میزو صندلی رو بگیره، بلند شه و بلافاصله می شینه تا دوباره این کار رو تکرار کنه. شاید، شاید همین باعث شد زانوهاش قوی شه و حالا بتونه بهشون فشار بیاره برای هل دادن خودش به جلو و بلند شدن روشون. خودش بعضی وقتا بعد از اینکه سینه خیز می ره جلو تا اسباب بازیش رو برداره، بعد از اینکه بهش می رسه، پرتش می کنه تا دوباره بتونه برای رسیدن بهش سینه خیز بره.

پ.ن.۲: بیبی سنتر می گه مرحله نشستن برای بچه ها سخت تر از ایستادنه، چون نمی دونن چه طوری زانوها رو خم کنن و بشینن. واسه همین خیلی ها تو حالت ایستاده گیر می کنن و خسته که میشن شروع می کنن جیغ زدن تا یکی بیاد نجاتشون بده. یه مرحله مهم از آموزش، نحوه نشستنه. خوشبختانه یاسمین خوب و زود این مرحله رو یاد گرفت.

پ.ن.۳: دو سه هفته ای هست که دیگه نمیشه به هیچ وجه تنهاش گذاشت. اگه رو زمین باشه، بری و برگردی می بینی رفته کلی دور از جای اولیه، زیر میز یا آویزنه به لبه میز. روی تخت خودش اگه باشه، برمیگردی می بینی از میله ای تختش آویزونه. روی تخت ما هم سریع شیرجه می زنه روی بالش هایی که به عنوان محافظ براش می ذاریم. باز هم بیبی سنتر میگه آماده باشین برای شروع دوباره فعالیت شدید و اینکه مثل دوران نوزادیش تو فاصله های خوابش بخوابین.


یک نظر
تازه های یاسمین · رشد