Lilypie Kids Birthday tickers
حس زندگی
14 آوریل 2012 @ 7:46 ب.ظ توسط مامانش

خط – نقاشی: هفته دوم عید رفته بودیم بازدید برج میلاد … توی نمایشگاهی که توی بخش سکوی بازش گذاشته بودن، یه سری کارهای هنری رو گذاشته بودن و نمایش می دادن و می فروختن …. توی هر بخشش یه نفر نشسته بود همون موقع کارهای نمونه انجام می داد…. توی یه بخش یه آقایی کار خط- نقاشی می کرد… در واقع با خطاطی و استفاده از رنگ ها و طرح های مختلف شکل های خوشگل درست می کرد… ما هم گفتیم اسم یاسمین رو بنویسه به همین روش …. اونم در کمتر از ۳-۴ دقیقه خط-نقاشی سمت راست صفحه رو کشید….

سونوگرافی ماه پنجم: هفته پیش نوبت معاینه و سونوگرافی ماه پنجم بود. سونوگرافی این ماه رو دکتر قرار بود خودش انجام بده. می گفت معمولاْ یکی از سونوگرافی های ماه ۳ یا ۵ رو خودم انجام می دم و یکی رو می فرستم بیرون که نظر یکی دیگه رو هم بدونم …. ما چون قبل از تعویض دکتر یه سونوگرافی بیرون انجام داده بودیم، این بار قرار شد خود دکتر انجام بده …. کلی با ذوق و شوق رفتیم که مثل دفعه پیش ببینیمش و حرکاتش رو که حس نمی کنیمش، حداقل اون تو ببینیم …. حمید هم بالاخره هر جور بود مرخصی ساعتی گرفت و نگهبانی اش (ماهی یه بار بعد از آموزشی بازم باید واسته واسه نگهبانی توی پادگان) رو جابجا کرد و رفتیم … اما این بار نمی دونم به خاطر مدل خود سونوگرافی بود یا تفاوت دستگاه، که هیچی تشخیص ندادیم …. توی سونوگرافی ماه پنجم دکتر می خواست اندام های بدن رو ببینه که همه شکل گرفتن یا نه …. از کلیه چپ و راست تا دست های باز (برای تشخیص انگشت ها) و صورت و همه چی … اما توی سونوگرافی ماه سوم که در  واقع یه مرحله از تشخیص مشکلات کروموزومی بود و به سونوی NT معروفه، غیر از وجود اندام ها، اندازه اونا و شکل عادیشون مهمه …. خلاصه اینکه کلی ضدحال خوردیم …. و بابای یاسمین توی اولین ملاقات فقط دلش رو با شنیدن ضربان قلب یاسمین خوش کرد …. بعد از اینکه اومدیم بیرون تازه فهمیدم چقدر دوست دارم ببینمش …. چقدر منتظر چهار ماه دیگه ام

یاسمین تنبل: این یکی دو هفته اخیر چند باری یه سری ضربه حس می کردم، اما خیلی کم بود و خیلی شبیه به حرکات روده … اونم وقتی دراز کشیده بودم حس می کردم  و چون اصولاْ‌ موقعی دراز می کشم که خیلی خسته ام و سریع خوابم می بره، تعداد دفعات حس کردن این ضربه ها خیلی کم بود … خلاصه اینکه کم کم داشتم نگران می شدم که این دختر چرا تکون نمی خوره؟…. موقع سونوگرافی هم که دکتر می خواست صورتشو ببینه، یاسمین روش اون ور بود و هر چی دکتر به شکمم فشار می آورد که صورتشو برگردونه و باهاش صحبت که می کرد که «دختر صورتتو بهم نشون بده»، یاسمین گوش نمی داد …. بالاخره با زحمت دکتر یه چیزایی دید و بعد از سونوگرافی گفت رشدش نرماله …. وقتی گفتم هنوز نمی تونم حرکاتش رو حس کنم، گفت اشکال نداره و هنوز اونقدر قوی نشده عضله هاش که بتونه ضربه هایی بزنه که حسش کنی…

حس زندگی: پنج شنبه ظهر به پهلوی چپ دراز کشیده بودم که دو تا ضربه کوچیک طبق یکی دو هفته اخیر حس کردم، اما بعدش حس کردم یه چیزی قل خورد و چسبید به همون گوشه چپ… به حمید گفتم فک کنم این دیگه خودشه و دستش رو گذاشتم رو شکمم و حتی حمید هم سه تا ضربه پشت سر هم بعدی رو حس کرد…  دیروز حتی موقع نشستن و وسط حرفهای جدی خونوادگی، هم یکی دو تا ضربه پشت سر هم حس کردم و یکیش اینقدر محکم بود که خنده ام گرفته بود …. یاسمین بالاخره داره زورشو نشون می ده .. گویا حرفهای خانوم دکتر که گفته بود ضعیفه عصبانیش کرده و می خواد ابراز وجود کنه….

امید:هوای خنک و تمیز بهاری این روزا، درخت های سبز و گل های رنگاوارنگ و صدای پرنده ها به خصوص صبح ها که کم کم از خواب پامیشیم، کلی اول هر صبح انرژی مضاعف و روحیه شروع یه روز جدید رو می ده … اما حس این تکون ها، حس وجود یه زندگی جدید، حس نزدیک شدن اومدنش، صد برابر همه اینا انرژی و امید می ده … و از طرفی روحیه می ده که همه فشارها، خستگی ها و خبرهای بد روزانه رو تحمل کنیم و  یادمون بره  ….

خوشحالم


۷ نظر
تغییرات · خبر · رشد
هفته ۲۲ام
1 آوریل 2012 @ 2:05 ب.ظ توسط مامانش

امروز آخرین روز از هفته ۲۲مه … ۵ ماه کامل شده و چند روزی هم ازش گذشته …

یاسمین باید حدود ۲۸ سانتیمتر قد و ۴۵۰ گرم  وزن داشته باشه…. تقریباْ از لحاظ ظاهری شکل خودش رو پیدا کرده … لبهاش، پلک هاش و ابروهاش قابل تشخیصن، چشمهاش هم حتی حالت گرفتن و جوونه دندون هاش زیر لثه اش شکل گرفتن! پوستش چروکیده و پوشیده از مو هست و لوزالمعده اش هم در حال شکل گیریه! هفته دیگه نوبت سونوگرافی ماه پنجمه و به شدت منتظریم که ببینیمش….

گرچه یکی دوبار حس کردم چیزهایی شبیه ضربه هاش رو (اونم موقعی که دراز کشیده بودم) ولی اونقدر کم بوده که مطمئن نیستم و همچنان منتظرم … تا الان فقط ۳.۵ کیلو به وزنم اضافه شده و ابزار ردگیری وزنی که سایت بیبی سنتر میده، پایین تر از حد میانگین نشون میده افزایش وزنم رو … نشستن و ایستادن بیشر از قبل کمرم رو خسته می کنه… دوباره حس سرماخوردگی می کنم ….  منتظر هفته دیگه ام که طبق سونوگرافی دکتر بتونه در مورد رشدش نظر بده …

توی فرودگاه موقع خروج از گیت، با اینکه مانتوی گشادمو پوشیده بودم که به نظر خودم هنوز چیزی نشون نمی داد، خانومی که بلیط رو می گرفت یهو گفت چند ماهته؟! من که جا خورده بودم گفتم:۴.۵. گفت: مطمئنی؟! گویا از ماه ۷ به بعد به خاطر احتمال زایمان زودرس اجازه ورود به هواپیما رو نمی دن….

یه مجموعه از آهنگ هایی که خودمون دوست داریم و بیشتر آرومن رو انتخاب کردیم و هر جا میریم همراهمونه و اونا رو گوش میدیم تا یاسمین هم بشنوه، دوست داشته باشه و بعداْ با شنیدن اونا آروم و خوشحال بشه و خوابش ببره


۶ نظر
تغییرات · رشد
دیگه فحش میدم
24 مارس 2012 @ 10:17 ق.ظ توسط باباش

دخترکم! عزیزکم! قربونت برم! یه تکونی به خودت بده، یه ضربه‌ای چیزی. بابات دلش داره غنج میزنه واسه حس کردن حرکاتت. تکون ندی، دیگه مجبور میشم فحش بدم بهت. حالا خود دانی


۷ نظر
خبر
هفته ۲۰ام – نیمه راه
20 مارس 2012 @ 10:35 ق.ظ توسط مامانش

سال ۹۰ تموم شد و هفته ۲۰ ام شکل گیری یاسمین هم …. نیمه اول راه فعلاً به خوبی گذشته و نیمه جدید تو سال بعدی در پیشه…

سرعت رشد یاسمین این روزها زیاد شده! الان ۲۵٫۵ سانتی متر قد و ۳۰۰ گرم وزن داره … از این ۲۵ سانت هم ۹ سانتی مترش فقط طول پاشه! سیستم گوارشی اش هم کم کم داره کامل تر می شه …

حس می کنم تو این یک هفته اخیر کم کم داره شکمم از عرض رشد می کنه … هنوز حرکتی ازش حس نمی کنم … البته دیگه سعی می کنم اصلاً توجه نکنم، تا خودش جلب توجه کنه :دی

واسه تعطیلات عید اومدیم مشهد و دیدن عکس العمل همه به خصوص سینا (خواهر زاده)ی هفت ساله ام خیلی جالبه …. اول که شنید یاسمین الان صدای بیرون رو می شنوه کلی تعجب کرد و یکم باهاش حرف زد … گوشش رو می ذاشت رو شکمم ببینه صدایی از تکون هاش می شنوه یا نه و از همه قشنگ تر اینکه خیلی مواظب بود! اگه با شکم به جایی تکیه می دادم می گفت حواست باشه، اذیت میشه! یا وقتی آخر شب داشتم بهش می گفتم که باهاش حرف بزن، می گفت نه الان دیره، ممکنه خواب باشه … صبح که بیدار شدی بعد:دی و کلاً سوال هایی که می پرسید از اینکه الان چیکار می کنه و موقعی که من غذا می خورم اونم یه چیزی می خوره یا نه و …. به این فکر می کرد که یاسمین عروسک دوست داره یا نه، که اگه دوست داره چند تا عروسکی که داره رو بذاره واسه یاسمین که میاد باهاشون بازی کنه :دی با وجود اینکه قبلاً دوست داشت بچمون پسر باشه تا بتونه باهاش شمشیر بازی کنه، ولی الان کلی یاسمینو دوست داره و منتظره زودتر بیاد تا براش کتاب قصه بخونه ….


۴ نظر
تغییرات · رشد