Lilypie Kids Birthday tickers
سرعت تغییرات
16 ژانویه 2013 @ 4:34 ب.ظ توسط مامانش

یاسمین در حوالی پایان ششمین ماه زندگیش، حدود ۵ کیلو وزن اضافه کرده و ۱۷ سانتی متر قد کشیده. دکترش می گه وزن گیریش خوبه، بازیگوشه و جزو بچه هایی هست که باید باهاشون صحبت کرد چون خوب ارتباط برقرار می کنن. به وضوح می شه دید که در برابر حرف هایی که می زنی و بازی ای که باهاش می کنی عکس العمل نشون می ده و می خواد حتی باهات حرف بزنه. تلاش می کنه هر جوری شده به چیزایی که دوروبرش هستن دسترسی پیدا کنه . گاهی اونقدر خودش رو واسه این کار به سمت بالا قوس می ده که می ترسیم گردنش درد بگیره. بعد از اینکه بالاخره اون جسم رو گرفت نوبت امتحان کردنش با دهنشه! می تونه اجسام رو به راحتی از این دست به دست دیگه بده و این کار رو تکرار کنه. یک سیب تقریبا بزرگ رو به راحتی توی دستش واسه مدت طولانی نگه می داره. رفتار غیرعادی عصبانیش می کنه. مثلا کتابی رو که همیشه تو دستش می گرفته و ورقش می زده، وقتی طوری به دستش می دیم که نمی تونه ورق بزنه، حرصش در می آد و ابراز نارضایتی می کنه. حدد یک ماهی هست که قهقهه های شیرینی می زنه که دل همه رو می بره. از اون خنده هایی که دلت نمی خواد تموم شه. دلیل این خنده ها بعضی وقتها اونقدر کوچیکه که باورت نمی شه با این اتفاق اینقدر شاد شده!عادت کرده شبها تا موقعی که روشنایی هست هر جور شده بیدار بمونه. به پهلو می چرخه اما نمی تونه از حالت خوابیده به پشت به حالت دمر در بیاد. شربت مولتی ویتامینش رو دیگه خیلی خوب با قاشق می خوره و هیچی بیرون نمی ده. فکر کنم دیگه آماده است واسه تغذیه با قاشق.دیگه خیلی تحمل موندن تو حالت دراز کشیده رو نداره و ترجیح می ده بشینه. موقع نشستن هم دوست داره دستش رو به طور مرتب به سطوح افقی جلوش مثل میز بزنه و گاهی اونقدر محکم می زنه که می گیم شاید دستش درد بگیره. کم کم داره  غریبه و آشنا رو تشخیص می ده و واکنشش نسبت به غریبه ها فرق می کنه. سابقا به هر کسی که بهش می خندید، لبخند تحویل می داد. اما حالا به کسانی که حس می کنه نمی شناسه و به خصوص توی محیط های نا آشنا، حاضر نیست لبخند بزنه. وقتهایی که دلش می خواد بغل شه کاملا دستش رو به سمتت دراز کنه و دست و پا می زنه.

یاسمین شش ماهه

این روزها ناباورانه به شش ماه گذشته نگاه می کنیم و به دخترکی که جلوی چشممون از اون موجود ساکت و خوابالود و نحیف به اینجا رسیده که احساسات مختلف رو می فهمه و نارضایتی و خوشحالیش رو با جیغها و قهقهه هاش ابراز می کنه. توی چشماش می شه برق خوشحالی و هیجان رو دید.

فقط یک ماه دیگه به پایان مرخصی مونده و کلی کار عقب مونده….


۴ نظر
تغییرات · رشد
حسادت
1 ژانویه 2013 @ 5:43 ب.ظ توسط مامانش

سینا (خواهرزاده ۷سال و نیمه ام) خطاب به مامانم:

– مامان، یاسمین رو بیشتر دوست داری یا منو؟

– هر دوتون رو به یه اندازه دوست دارم. جفتتون نوه هامین. آدم نوه هاش رو به یه اندازه دوست داره.

– نه مامان. یاسمین رو بیشتر دوست داشته باش… آخه اون خیلی کوچولوئه!

سینا و یاسمین

پ.ن. همیشه فکر می کردم حسادت یه طیف داره و بچه ها مقداری حسادت رو دارن .. به خصوص بچه هایی که تنها بچه فامیل بودن  همه توجه ها همیشه بهشون بوده، نمی تونن حسادت نکنن به توجه مادر، پدر، مادربزرگ و پدربزرگ و خلاصه کسایی که دوستشون دارن… اما نمی دونستم میشه بچه ای نقطه صفر این طیف رو داشته باشه


۳ نظر
کودکانه‌ها