31 دسامبر 2013 @ 7:02 ب.ظ توسط مامانش
داره با جدیت با اسباب بازیش بازی می کنه. نیم ساعته به جای اینکه حلقه ها رو بچینه روی هم، برشون می داره، می اندازه توی جعبه. منم نشستم نگاهش می کنم و رنگ حلقه هایی که برمیداره رو یکی یکی میگم. وقتی همه حلقه ها رفتن تو جعبه، اون وقت جعبه رو برعکس می گیره. حلقه ها می ریزن بیرون، خوشحال نگام می کنه و میگه: اییییخت! و دوباره از اول. منم میخندم باهاش و میگم: آره رییییخت.
حوصله ام سر می ره، کتاب رو بر می دارم و شروع می کنم به خوندن، در عین حال سعی می کنم حواسم بهش باشه و باز هر چند تا یکی رنگها رو بگم یا موقع ریختن بهش لبخندی تحویل بدم و بگم آفرین.
چند دقیقه ای بازی می کنه، یهو میگه: مامان، بسسسته، کی(یه چیزی بین کی و گی)! یعنی مامان کتاب رو ببند، به من نگاه کن!
۳ نظر
تازه های یاسمین · شیرین زبانی ها