مثلا21 می 2014 @ 2:41 ب.ظ توسط مامانش
راه میره توی خونه برای خودش،
– دستمالی که باهاش بعد از شستشو خشکش میکنیم رو از کمر می پیچه دور خودش. میگه مثلا دامن دارم! بعد میاد جلوی من وامیسته میپرسه: خوبه؟ خوشگله؟
– دراز میکشه روی زمین. میپرسم چیکار میکنی؟ میگه مثلا خوابیدم!
– همون دستمال رو بر میداره میندازه روش، میگه مثلا پتو بکشم!
– ناخنگیر رو برمیداره ناخن عروسکش رو بگیره، میگه مثلا ناخنش رو بگیرم!
پ.ن: آخه تو کی فهمیدی مثلا یعنی چی؟
۲ نظر
حرکات شیرین ·
شیرین زبانی ها
تو کی اینقدر بزرگ شدی؟24 آوریل 2014 @ 3:03 ب.ظ توسط باباش
مشغول کار بودم، تلفنم زنگ خورد:
– الو، سلام، چطوری؟ خوبی؟ بیا خونه مون، زودِ زود!
هر بار که صداش رو از پشت تلفن میشنوم، پیش خودم فکر میکنم که این بچه کیه پشت خط؟ یاسمین که نیست! یاسمین خیلی کوچیکه، اینجوری نمیتونه حرف بزنه.
هنوز باورم نمیشه که دخترمون داره بزرگ و بزرگتر میشه. روز به روز بهتر حرف میزنه و دل همه رو میبره با حرفهاش. با عشق نگاهش میکنیم و لذت میبریم.
دنیامون کنار یاسمین، خیلی عجیب و شیرینتر شده. من که هنوز رشدش رو نمیتونم باور کنم
۳ نظر
احساسات ·
رشد ·
شیرین زبانی ها