Lilypie Kids Birthday tickers
برای هلینا
30 دسامبر 2014 @ 12:10 ق.ظ توسط مامانش

هلینا موهای مشکیش رو با تل گیسباف می بست.
هلینا فقط ۱۷ سال داشت.
هلینا هر روز صبح در مهدکودک رو به رومون باز می کرد. یاسمین رو با ذوق و شوق بغل می کرد و می گفت: عاششششقتم یاسی! بعد هم می بردش تو کلاس. ظهرها هم کفش بچه ها رو پاشون می کرد و تحویلشون می داد.
هلینا پر از انرژی بود، فرقی نداشت ساعت ۸ صبح می دیدیش یا ۵٫۵ بعدازظهر. همیشه سرحال و با خنده می اومد سراغت و باهات شوخی می کرد.
هلینا عاشق بچه ها بود. رفتارش، حرف زدنش با بچه ها و خستگی ناپذیری از سر و کله زدن باهاشون اینو کاملا نشون می داد.
هلینا بعداز اردو تک تک بچه های سنگین ۳-۴ ساله رو که خوابشون برده بود، بغل می کرد و می برد توی مهدکودک و در جواب خانم مهدی زاده که میگفت: کمرت درد می گیره، بیدارشون کن خودشون برن، میگفت: گناه دارن، خسته ان!
هلینا تو صحنه گاز گرفته شدن یاسمین تو کلاسشون بود و موقعی که من فیلم اون صحنه رو می دیدم، می گفت بعد از این اتفاق کلی خنده ام گرفته بود که بقیه بچه ها ساکت رو صندلی نشسته بودن و تکون نمی خوردن!
هلینا وقتی بچه ای رو می برد توی کلاس و بوسش می کرد، بقیه بچهه ها رو هم تک تک می بوسید.
هلینا خواهری داشت که اینقدر باهاش باب اسفنجی دیده بود که خنده هاش مثل باب اسنجی شده بود.
هلینا مربی مستقیم بچه ها نبود. نمی دونم دقیقا نقشش چی بود ولی دائم توی کلاس های مختلف می چرخید و کار می کرد و تو جلسات هم کمک خانم مهدی زاده بود.
اینها همه اون چیزیه که تو این سه ماه از هلینا می دونستیم. از سفر برگشتیم و فهمیدیم هلینا تصادف کرده و دیگه نیست.
دیگه هلینا در رو به رومون باز نمیکنه و از زبونش نمیشنویم: عاشششششقتم یاسی!
هلینای جوون، شوخ، پرانرژی، اکتیو، مهربون و در یک کلام دوست داشتنی دیگه هیچ جای دنیا نیست.

پ.ن.۱: عجیبه که مرگ کسی که شاید اگه دقایق روبرو شدن باهاش رو جمع کنی به یک ساعت هم نرسه، باعث شه شبش خوابت نبره و کل اون دقایق جلو چشمت بیاد و بره، بعد از چند روز هنوز باورش نکنی و براش گریه کنی! اما فهمیدم که میشه!
پ.ن.۲: همیشه از خوبی های مهدکودک یاسمین که برای بقیه می گفتیم، یکی از موارد مهمش وجود افرادی مثل هلینا بود.
پ.ن.۳: فکر نمی کردم اولین نوشته ام در مورد مهدکودک یاسمین اینجوری باشه.
پ.ن.۴: یاسمین میگه: خاله هلینا نیست. میگم: چرا؟ میگه: رفته بخوابه! می گم: چرا بخوابه؟ میگه: آخه خیلی کار کرده خسته است!
پ.ن.۵:حیفش! لعنت به این دنیا!


۴ نظر
دردنوشته