Lilypie Kids Birthday tickers
تازه های یاسمین،‌ از بدو تولد تا امروز
مامانش | 1 نوامبر 2012 @ 11:55 ق.ظ

اولین لبخند بزرگ: ۱۴ مرداد . لبخندهای اولیه رو هنوز فقط تو خواب خرگوشی می زد.

اولین تعقیب حرکت ها با چشم: ۱۵ مرداد.

اولین خنده،‌ وقتی که در واکنش به حرف هایی که باهاش می زدیم لبخند می زد: حوالی نیمه شهریور.

اولین چرخش ۱۸۰ درجه سر: ۲ مهر.

اولین صحبت ها (وقتی که در جواب حرف هایی که باهاش می زدیم، صدا در آورد): ۱۲ مهر.

اولین باری که سر پلاستیکی شیشه شیر رو پس زد: ۲۰ مهر.

اولین همکاری، وقتی یاد گرفت موقع در آوردن محتویات دماغش، با استفاده از پوآر یا فین گیر، آروم بمونه و کمک کنه که راحت این کار رو انجام بدیم: هفته اول مهر.

نگه داشتن سر: این مورد خیلی تدریجیه و اولین بار نداشت. یاسمین از همون روزهای اول تلاش می کرد سرش رو بلند کنه و حدود ۲-۳ ثانیه نگهش می داشت. ۲۷ روزش بود که کاملا سرش رو بالا می آورد و حدود یک دقیقه به راحتی سرش رو بالا نگه می داشت. نیمه های شهریور می تونست حدود چند دقیقه نگه داره سرش رو و حتی در همون حال سرش رو بچرخونه، اما بعد از اون خسته می شد و می افتاد. از اواخر شهریور هم دیگه سرش رو کامل می تونه خودش نگه داره.

بالا آوردن سر و شونه ها یا در واقع وقتی سعی می کنه با استفاده از عضله های کمر خودش رو بالا بیاره: از اواخر شهریور شروع شد، وقتی که روی دست نگه می داشتیم، طوری سینه اش روی دستمون بود و پاهاش آویزون بود، خودش رو از کمر بالا می کشید. از حوالی ۲۳ مهر، موقعی که نشسته است، سرش رو می آره جلو و یه بار کم مونده بود با سر بره تو دسته مبل! از اوائل مهر هم موقع شستنش،‌ خودش رو جمع می کنه و می خواد با سر بیاد بالا :دی

اولین بازی موقع شیر خوردن، وقتی که وسط شیر خوردن سرش رو بالا آورد، نگاه کرد و خندید و با این خنده ها و نگاه هاش در واقع با مامانش بازی کرد: ۲۶ مهر.

اولین بازی با جغجغه اش با کمک دستهاش، وقتی که کاملا ارادی با تکون دادن دست ها صداش رو در می آورد و با انگشتهاش جغجغه رو می گرفت: ۱ آبان.

اولین ابراز حس عدم امنیت: ۷ آبان. در باب این کشف دردناک مطلب جداگانه ای سر فرصت می نویسم.

تغییرات · رشد

۶ نظر

  1. حمیدرضا گفته:

    1 نوامبر 2012 در ساعت 2:57 ب.ظ

    می بینم که اینجا هم با تاریخ دقیق، بدون اینکه یادداشت کرده باشی، اتفاقات رو یادت مونده 😀

  2. آسمان گفته:

    1 نوامبر 2012 در ساعت 4:20 ب.ظ

    ولی آزاده خیلی دقتت زیاده. من این قدر حالیم نمی‌شه از تغییرات بچه. مثلا در مورد نگه‌داشتن سر. فلان موقع چند ثانیه بعد یک دقیقه و بعد چند دقیقه. خیلی دقت می‌کنی به رشد یاسمین.

    آزاده: من خودمم فکر نمی کردم یه روز به این چیزا این جوری نگاه کنم یا حتی یادم بمونه. همیشه برام عجیب بوده که مامانا چه جوری جزییات تغییرات بچه هاشون رو یادشونه… حالا بذار کنجدتون بیاد، اون وقت می بینی چقدر به هر حرکتش دقیق نگاه می کنی و چقدر واسه تلاش هاش برای حرکات جدید ذوق می کنی و حتی می شمری این ثانیه ها رو و یادت می مونه …

  3. علی گفته:

    1 نوامبر 2012 در ساعت 6:18 ب.ظ

    “اولین چرخش ۱۸۰ درجه سر: ۲ مهر.”

    به نظر من بچه رو به یه پزشک یا کشیش نشون بدین ضرر نداره

    آزاده: چراااااا؟ ۳۶۰ درجه نگفتم هاااااا

  4. خاله الی گفته:

    6 نوامبر 2012 در ساعت 2:27 ب.ظ

    وقتی که وسط شیر خوردن سرش رو بالا آورد، نگاه کرد و خندید : فکر کنم چیزی لذت بخش تر از این وجود نداره:-*

    آزاده: آره،خییییلیییی خوب بود

  5. خاله سحر گفته:

    10 نوامبر 2012 در ساعت 12:20 ب.ظ

    حمید و آزاده جان دلم براس یاسمین گلتون یه ذره شده! دوست دارم ببینمش

  6. موسی گفته:

    13 نوامبر 2012 در ساعت 8:06 ق.ظ

    این پستت خیلی بهم چسبید. فکر نمی کردم این قدر دقیق باشی و جزییات به این خوبی به خاطرت بمونه. 🙂
    حمیدم تعجب کرده بود 🙂

ارسال نظر