Lilypie Kids Birthday tickers
یاسمین در شرف ۴ ماهگی
مامانش | 21 نوامبر 2012 @ 8:35 ب.ظ

یاسمین دستهاشو میاره جلوی صورتش و بهشون نگاه می کنه و باهاشون بازی می کنه.

وقتی چیزی رو می گیری جلوی صورتش دستهاشو میاره جلو که بگیره و تکونش بده و وقتی گرفت، می تونه محکم تکونش بده… موقعی که اون چیز رو بالا ببری شروع می کنه دست و پا زدن و صدا در آوردن تا وقتی دوباره بیاریش پایین.

بعضی وقتها، چیزهایی که بغلش گذاشتی رو می گیره و می کشه، مثل عروسک یا حتی گوشه بالشتی که روش خوابده رو محکم میکشه و وقتی می بینه نمیتونه جلو بیاره اون رو، محکم تر می کشه… این کار رو بیشتر با دست راستش انجام می ده.

وقتی باهاش حرف می زنی ذوق می کنه و به شدت دست و پاش رو تکون می ده.

از دیدن خودش توی آینه کیف می کنه و می خنده.

به شدت هوشیار شده .. وقتی بغلش می کنی و راه می بریش توی خونه با دقت خیلی زیاد دور و برش رو نگاه می کنه … دیگه مثل قبل نگاهش به دوروبر سطحی نیست … حتی وقتی وسط شیر دادن جا به جا می شم، شیر خوردن رو ول می کنه و اول یه نگاه به دوروبرش می کنه ببینه کجاست و بعد شروع می کنه به شیر خوردن … یا وقتی وسط شیر خوردن صدایی میاد به خصوص اگه صدای شخص خاصی باشه، باز ول می کنه و می گرده دنبال صدا.

وسط شیر خوردن، وقتی تقریبا سیر شده، بازیگوشی می کنه و هی به من یا اطرافش نگاه می کنه … واسه همین دوباره مدت زمان شیر خوردنش طولانی تر از قبل شده.

وقتی روی شکمش میذاریش، سرش و شونه هاش رو بالا می آره و اگه سرحال باشه تا چند دقیقه می تونه این کار رو ادامه بده… اگه دستت روبذاری رو کف پاش، فشار می آره و به اون و کمی به جلو سر می خوره.

از وقتی شروع کرده به تلاش برای نشستن، دیگه خیلی حالت دراز کشیده رو دوست نداره و زود خسته می شه و غر غر می کنه تا بلندش کنیم یا توی بغلمون بنشونیمش.

تو دو هقته گذشته ساعت خوابش درست شد، صبح ها خودش ۸٫۵ صبح بیدار می شد. شبها هم ۱۱-۱۲ می خوابید… اما از جمعه که دوباره در برابر خواب مقاومت می کرد و کل روز رو نخوابید و شب هم دیر خوابید، ساعت بیداریش شده ۱۰ و ساعت خوابش هم بین ۱۱ تا ۱ متغیره.

معمولا وقتی خوابش میاد، بهونه گیری می کنه و اگه من یا حمید نباشیم، با گریه هاش خونه رو می ذاره روسرش و فقط تو بغل ما آروم میشه.

دختر خوش اخلاقیه وبه هر کسی که باهاش بازی کنه و حرف بزنه، می خنده …حتی تو اوج بهونه گیری اگه بغل من یا حمید باشه هم همین کار رو می کنه… اما امان از وقتی که بهونه گیری داره می کنه و کسی غیر ار ما بغلش کنه! به خصوص اگه این بغل کردن ناگهانی باشه!

تغییرات · رشد

۲ نظر

  1. آسمان گفته:

    22 نوامبر 2012 در ساعت 9:44 ق.ظ

    خیلی جالبه. می‌دونی اوائل بچه از اینکه دستها مال خودشه حسی نداره و همین طور به مرور با همین بازی کردن‌ها کم کم از بدن خودش درک پیدا می‌کنه و می‌فهمه این دستها جزوی از وجود خودش هستند؟
    واقعا رشد کودک یه داستان شگفت انگیزه مخصوصا واسه پدر و مادر.

    امیدوارم روابطش با اطرافیانش بهتر بشه. البته خیلی کوچیکه واسه اینکه به مادرش وابسته نباشه.

  2. موسا گفته:

    22 نوامبر 2012 در ساعت 12:27 ب.ظ

    دختر حمید و آزاده باشی و خوش اخلاق نباشی چه حرفا.
    درسته به روح اعتقاد ندریم اما خب ژنتیک رو نمی شه اعتقاد نداشت. آقامون داروین دلگیر می شه :دی

ارسال نظر