مامانش | 28 ژانویه 2013 @ 7:34 ب.ظ
زمانی بود که آرزو داشتیم جایی به دنیا بیای که از لحاظ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ثبات و آرامش داشته باشه
گذشت و زمانی رسید که بیخیال اون همه آرزو شدیم … آرزو کردیم جایی دنیا بیای که سیستم آموزشی درست و حسابی داشته باشه، جایی که به جای صبح و شب مشق نوشتن، بچه رو خلاق بار بیارن و در عین حال بذارن بچگیش رو بکنه، ذهن بچه رو از سن پایین درگیر مسائل غیرضروری نکنن، به بچه احترام بذارن و ….
بیشتر گذشت و زمانی رسید که آرزو کردیم جایی بزرگ شی که حداقل امنیت داشته باشه … که واسه رفتن به مدرسه ای که چند کوچه بالاتره لازم نباشه برسونیمت، حتی تو سن بالاتر… که بتونی راحت با دوست هات این ور و اون ور بری و دلمون هزار راه نره … که سر ظهر جرات کنم برت دارم و بریم باهم قدمی بزنیم ….
الان فقط آرزو می کنیم جایی بزرگ شی که لااقل محیط زیستت سالم باشه! هوا، آب، زمین آلوده نباشه … حداقل یکیش سالم باشه! که بتونی از خونه بری بیرون … بری توی فضای بازنفس بکشی… بازی کنی … پارازیت نباشه … دود نباشه … نگران آبی که بهت می دیم و غذایی که برات درست می کنیم نباشیم …
فعلا اسیریم …
🙁
شبنم گفته:
29 ژانویه 2013 در ساعت 5:02 ق.ظ
خیلی این پستت برای من تاثیرگذار بود …دقیقا دغدغه هایی که توی ذهنم هست برای زمانی که تصمیم بگیرم بچه دار بشم….به نظرم هر جای دنیا که باشی دغدغه ها و نگرانی های خودش رو داره ولی خوب ایران دیگه …! ….. اگه خواستین بیاین این ور و من کاری ا زدستم برمیومد در خدمتم
امیدوارم همیشه شاد و سلامت و خوش باشید
:*
حمید گفته:
30 ژانویه 2013 در ساعت 1:33 ب.ظ
من تازه امروز اینو دیدم 🙁
اتفاقا این روزا من داشتم دقیقا به همین چیزا فک میکردم که هر چی پیش میریم، هی داره سطح خواسته هامون میاد پایین و به حقوق اولیه ی زندگی نزدیک میشه!
نجاتش میدیم به زودی، نگران نباش :-*
خاله الی گفته:
31 ژانویه 2013 در ساعت 9:07 ق.ظ
🙁
م گفته:
31 ژانویه 2013 در ساعت 8:43 ب.ظ
آرزوم بوده که آسمون، تو شبها
واسه تو یه سقف پر ستاره باشه
روی تاقچه ماه برات مثل یه آینه
کهکشونها هم برات گهواره باشه
“یاسمین”! من اگه تاریکم غمی نیست
تو به فرداها به روشنی بیندیش
همهی پنجره ها ارزونی تو
به جهانی خوب و دیدنی بیندیش
دخترم دلخوشیِ بابا همیشه
به گل افشونیِ لبخندِ تو بوده
خودش آشنای پاییزه و اما
واسه دلخوشی تو از بهار سروده