Lilypie Kids Birthday tickers
کار مادرانه
مامانش | 3 آوریل 2013 @ 5:33 ب.ظ

اولین روز کاری: شروع کار هم خوشحالی داشت هم استرس.. خوشحالی از اینکه بالاخره به محیط کار بر می گردی و هر روز یه سری آدم متفاوت می بینی و چند ساعتی فارغی از دلمشغولیها و کارهای مربوط به خونه.. و استرس اینکه یاسمین چطوری قراره کنار بیاد با این قضیه و آیا بیتابی می کنه و یا سختش می شه یا نه و غیر از اون مدیریت کار و یاسمین داری و کارهای خونه و بقیه چیزها در کنار هم…

روز اول ساعت ۶.۵ از خواب بیدار شدم و یکم شیر دوشیدم و صبحانه خوردم و غذای یاسمین رو درست کردم و به یاسمین شیر دادم و در حالیکه یاسمین هنوز خواب بود، مامان بزرگ اومد پیشش خواب و پست مراقبتی رو تحویل گرفت و من و حمید و بابابزرگ رفتیم سرکار …. ساعت حدود ۱۱ بود که مامان بزرگ زنگ زد که یاسمین ساعت ۱۰.۵ بیدار شده و الان داره بازی می کنه و من هم باهاش از پشت تلفن حرف زدم و خلاصه با خیال راحت برگشتم سر کار…. قرار شد پاره وقت برم سر کار و هر روز از ۸.۵ تا ۲.۵، و با در نظر گرفتن نیم ساعت حق شیر روزانه (به دلیل کار پارت تایم)، ساعت ۲ بتونم بیام بیرون.  خلاصه ساعت ۲ با انرژی و خوشحال از اینکه بعد از گذشت یک روز کاری بدون اینکه مشکلی واسه یاسمین پیش بیاد دارم پیشش بر می گردم، راه افتادم به سمت خونه … اونقدر خوشحال بودم که راننده تاکسی برگشت گفت خانوم شما چه کاره این؟ خیلی چشماتون پرانرژیه!

خونه که رسیدم اول رفتم خونه خودمون و لباس عوض کردم و بعد رفتم پیش یاسمین ….. در که باز شد، اول خندید، بعد گریه کرد و بی قراری و وقتی بغلش کردم خودش رو چسبوند بهم و دیگه حاضر نبود بیاد پایین … هی سر و صورتش رو می مالید به صورتم … یکم که گذشت و شیر خورد، حاضر شد بشینه اما باز حاضر نبود بغل بقیه بره … با هم برگشتیم خونه و یکی دو ساعتی خوابیدیم و بعد رفتیم سراغ بقیه کارهای خونه تا حمید بیاد ….

کار و مادری: هر روز روند بالا داره تکرار میشه …. بعضی روزها پیش می آد که یاسمین خوابش کامل نمیشه و بهونه من رو می گیره، اما خوب تا حالا پیش نیومده که مجبور شم از سرکار برگردم …. عکس العملش موقع برگشتنم به خونه کم و بیش همونه و حاضر نیست پیش دیگران باشه …. اوائل وقتی می رفتیم خونه خودمون، می خوابید .. اما بعد از یه مدت عادتش عوض شده و دوست داره اول بازی کنیم با هم بعد بخوابه و من که بیشتر وقتها خسته ام می شینم به تماشای بازی کردنش تا خسته بشه … خستگی داره صبح زود پا شدن و شب دیر خوابیدن… اما لذت داره برگشتن به خونه با حس مفید بودن و انتظار برای دیدن یاسمین … لذت داره دیدن بازی های یاسمین با وجود خستگی … و لذت داره خستگی در کردن کنار هم …. روزهایی هم هست که کارهای بیرون نمی ذاره این روند طبق برنامه اجرا شه و بدون خواب بعدازظهر، ادامه روز با خستگی بیشتری همراهه….. اما در کل راضی ام از این بازگشت و به نظرم الان زمان هایی که با روحیه و انرژی بیشتر کنار یاسمینم بیشر از قبل شده.

احساسات · تجربیات · کار

یک نظر

  1. آسمان گفته:

    6 آوریل 2013 در ساعت 9:00 ق.ظ

    فکر کنم بزرگترین دغدغه هر مادری این تیکه کاره. خوشحالم که برای تو تا به حال تجربه خوبی بوده. ایشالله که یاسمین همین طوری بدون مشکل بره جلو….

ارسال نظر