مامانش | 27 اکتبر 2013 @ 11:27 ب.ظ
رشد گفتاری: یاسمین هر چند روز یه بار به یه حرف جدید گیر می ده و توی صداهایی که تولید می کنه، دائم از اون ها استفاده می کنه. توی هفته اخیر دو حرف «ق» و «ز» رو حسابی تمرین کرد. معمولا وقتهایی که باهاش صحبت نمی کنیم و یا حتی خودمون مشغول صحبت هستیم و بهش توجه نمی کنیم، شروع می کنه پشت سر هم برای خودش حرف زدن.
هر روز که می گذره یاسمین با استفاده از ترکیب پانتومیم و یه سری کلمات محدود، بهتر می تونه باهامون ارتباط برقرار کنه. حتی می تونه با استفاده از این ترکیب جمله بگه. مثلا دستش رو می ذاره کنار گوشش و سرش رو خم می کنه (به نشونه خواب) و می گه ایش. یعنی دراز بکش، بهم شیر بده. اگه اینو بگه و بخوای نشسته بهش شیر بدی قبول نمی کنه! یا اینکه به روسری اشاره می کنه، بعد به سرش و بعد به در. یعنی روسری سرت کن، بریم بیرون. در واقع دیگه خیلی خیلی به ندرت پیش میاد که نتونیم منظورش رو بفهمیم و حتی با این روش کلی باهم حرف می زنیم. اتفاقات پیش اومده رو هم با استفاده از این روش برامون تعریف می کنه. کلماتی که به دایره لغاتش اضافه شدن:
- بائِش: بالش
- عس: عکس
- بیش: بشین
- مسی: مرسی. خیلی خوب و به جا ازش استفاده می کنه، طوری که همه قربون صدقه اش می رن وقتی تشکر می کنه.
- اًخ: آشغال
- دست
- ماست
- یخ: خیار! چون «خ» اول رو نمی تونه بگه، «ی» اضافه می کنه به اولش.
- بس: بستنی
- بل: بله
- آبِزی: آب بازی. یکی دو ماه پیش یاسمین رو توی استخر یه باغ، روی استخر بادیش گذاشتیم و کلی آب بازی کرد. الان عاشق دیدن فیلمهای اون روزه و موبایل من رو که می بینه سریع با گفتن این کلمه درخواست دیدن فیلمها رو می ده.
- ایش: شیر. وقتی ازم می خواد که بهش شیر بدم.
- ایس: سیب
- آم: حامد
- بدوبدو: این کلمه رو عمه فرناز بهش یاد داده و اوایل وقتی می پرسیدیم عمه فرناز چی می گه، با این کلمه جواب می داد. اما الان وقتی می خواد بگه یکی می دوه هم از این کلمه استفاده می کنه.
- موز
- ایندل: کیندل! جالب بود که اولین باری که این کلمه رو در کمال ناباوری گفت، چندین و چند بار درست تکرارش کرد. اما فردای اون روز وقتی ازش خواستیم دوباره بگه، تمرکزش رو گذاشت روی ادا کردن درست «ک» و دیگه نتونست کل کلمه رو بگه. هنوز هم «ک» خیلی کاربردی نداره توی دایره اصوات تولیدیش.
کلمات اصلاح شده:
- بق: برق. قبل از یاد گرفتن حرف «ق» می گفت بخ.
- باش: باشه.
- بست: بستن و باز کردن در هر چیزی. قبلا بند می گفت.
حافظه: حافظه به شدت خوبی داره. طوری که اتفاقات یه ماه قبل رو (که توی این یک ماه دیگه براش یادآوری نشده) کاملا یادشه. دیگه نمیشه گولش زد و حواسش رو پرت کرد. دیشب، ساعت یک نصفه شب، داشت یه کاغذ رو با پشتکار و علاقه خوبی خط خطی می کرد. حاضر نبود پاشه بریم بشوریمش. بهش گفتیم بشوریمت و بعد بیا دوباره نقاشی کن. با گریه جدا شد و در حین عملیات تعویض پوشک، بالاخره آروم شد. تو این مدت کاغذ و مداد رو جمع کردیم به امید اینکه حواسش پرت شده باشه و دیگه مشغول بازی نشه و بگیره بخوابه. ولی به محض اینکه برگشت سر جاش، دوباره با استفاده از پانتومیم، درخواست کاغذ و مداد برای نقاشی داد!
نقاشی و مداد: در راستای علاقه به نقاشی و خط خطی کردن، باید بگم مداد رو به طرز عجیبی خوب تو دستش می گیره. دیروز خودم از تعجب داشتم شاخ در می آوردم و اول فکر کردم اتفاقی اون شکلی گرفت مداد رو. ولی بعد دیدم چند بار که از دستش افتاد و برداشت، اول یه جور دیگه تو دستش گرفت ولی کم کم جای دستش رو تغییر داد، طوری که دوباره مداد تو دستش، درست و به همون شکلی که ما می گیرم قرار گرفت.
بازی: به شدت بازی دوست داره. خودش می تونه خودش رو کاملا سرگرم کنه، ولی وقتی باهاش بازی می کنیم، خیلی با هیجان و لذت بیشتری بازی می کنه. هفته پیش مشهد بودیم. وقتهایی که سینا، پسرخاله ۹ ساله اش بود و باهم بازی می کردن، اگه صداشون رو می شنیدی حس می کردی دو تا بچه هم سن و سال بازی می کنن. دنبال هم می دویدن، توپ بازی می کردن و ….
انتخاب: وقتی دو یا چند گزینه جلوش می ذاریم، انتخاب می کنه. در مورد خوردن میوه، غذا، اسباب بازی، وقی ازش می پرسیم کدوم رو می خوای، جواب می ده و بعد واقعا فقط با همون گزینه کار داره.
غذا: دیگه کاملا از غذای خودمون می خوره و این قضیه کار ما رو حسابی راحت کرده. دوست داره که خودش غذا بخوره. معمولاً یک ظرف غذا جلوش می ذاریم و چیزهایی که می تونه با دست برداره رو روی اون ذاریم که بخوره، در همون حین خودمون هم بهش غذا می دیم. خیلی وقتها هم دوست داره قاشق دستش بگیره و غذا رو تیکه تیکه کنه و بعد بذاره تو دهنش. بعضی وقتها موفق می شه، ولی معمولا می ریزه بیرون.
بررسی رشد در پایان پانزده ماهگی:
یاسمین امروز ۱۵ ماهه شد. برای اندازه گیری قد و وزن رفتیم مرکز بهداشت. قدش ۸۰ سانتی متر و وزنش ۱۰.۸ کیلو بود، وزنش طبق معمول روی نمودار مطلوب خودش جلو رفته و قدش یه منحنی بالاتر رفته.
سوال هایی که می پرسیدن و نکاتی چک می کردن که بچه از نظر رشدی تو این سن باید بهش رسیده باشه، اینا بود:
۱- چند تا دندون داره؟ من: ۶ تا.
۲- با توپ بازی می کنه؟ من: خیلی، هم با پا هم با دست.
۳- منظور حرفهاتون رو می فهمه؟ حمید: زیادی می فهمه. دیگه نگرانیم جلوش خیلی چیزا رو نگیم 🙂
۴- شیر مادر و غذا می خوره؟ روزی چند بار؟ من: شیر روزی سه بار حداقل، غذا هم ۵ وعده.
در مورد حرف زدن هم تا خواست سوال کنه، یاسمین شروع به صحبت کرد و جوابش رو داد. تو این سن باید چند کلمه بتونه بگه.
حمید گفته:
28 اکتبر 2013 در ساعت 1:30 ق.ظ
آخ آخ
آسمان گفته:
29 اکتبر 2013 در ساعت 3:04 ب.ظ
یعنی میشه ما هم به این نقطه برسیم. از غذای خودمون بخوره بی دردسر پختن غذای جدا (مثل یه رویا میمونه واسم)
بزنم به تخته خیلی بزرگ شده. باورم نمیشه این رشد سریع رو. بیشتر از همه از تیکه نقاشی و مداد حال کردم. بچه مورد علاقه علی. پیکاسوی آینده 🙂
آزاده: خیلی زود، خیلی دیر! … کلا حس عجیب غریبیه گذشت زمان وقتی بچه داری
خاله الی گفته:
31 اکتبر 2013 در ساعت 9:00 ق.ظ
یه چیزی رو اشتباه گفتی آب بازی رو میگه آب با…مدرکش هم موجوده:دی
آزاده: نه دیگه، هی به مروز زمان تغییر می کنه. اولا می گفت آب با، بعد که ز یاد گرفت می گفت آب بز، حالا از یکی دو روز پیش می گه آب باز… هی هر روز داره یه مدل جدید می گه که دیگه از ثبت کردنش عقب می مونیم :دی