مامانش | 20 مارس 2012 @ 10:35 ق.ظ
سال ۹۰ تموم شد و هفته ۲۰ ام شکل گیری یاسمین هم …. نیمه اول راه فعلاً به خوبی گذشته و نیمه جدید تو سال بعدی در پیشه…
سرعت رشد یاسمین این روزها زیاد شده! الان ۲۵٫۵ سانتی متر قد و ۳۰۰ گرم وزن داره … از این ۲۵ سانت هم ۹ سانتی مترش فقط طول پاشه! سیستم گوارشی اش هم کم کم داره کامل تر می شه …
حس می کنم تو این یک هفته اخیر کم کم داره شکمم از عرض رشد می کنه … هنوز حرکتی ازش حس نمی کنم … البته دیگه سعی می کنم اصلاً توجه نکنم، تا خودش جلب توجه کنه :دی
واسه تعطیلات عید اومدیم مشهد و دیدن عکس العمل همه به خصوص سینا (خواهر زاده)ی هفت ساله ام خیلی جالبه …. اول که شنید یاسمین الان صدای بیرون رو می شنوه کلی تعجب کرد و یکم باهاش حرف زد … گوشش رو می ذاشت رو شکمم ببینه صدایی از تکون هاش می شنوه یا نه و از همه قشنگ تر اینکه خیلی مواظب بود! اگه با شکم به جایی تکیه می دادم می گفت حواست باشه، اذیت میشه! یا وقتی آخر شب داشتم بهش می گفتم که باهاش حرف بزن، می گفت نه الان دیره، ممکنه خواب باشه … صبح که بیدار شدی بعد:دی و کلاً سوال هایی که می پرسید از اینکه الان چیکار می کنه و موقعی که من غذا می خورم اونم یه چیزی می خوره یا نه و …. به این فکر می کرد که یاسمین عروسک دوست داره یا نه، که اگه دوست داره چند تا عروسکی که داره رو بذاره واسه یاسمین که میاد باهاشون بازی کنه :دی با وجود اینکه قبلاً دوست داشت بچمون پسر باشه تا بتونه باهاش شمشیر بازی کنه، ولی الان کلی یاسمینو دوست داره و منتظره زودتر بیاد تا براش کتاب قصه بخونه ….
حمید گفته:
21 مارس 2012 در ساعت 12:20 ب.ظ
این بچه خیلی تنبله. هر چی من تلاش میکنم، تمرکز میکنم که اگه تکون خورد حسش کنم، خبری نیست. کم کم داره کار رو به جایی میرسونه که فحش بدم بهش:D
موسی و ندا گفته:
23 مارس 2012 در ساعت 7:12 ق.ظ
ما خیلی تصادفی رسیدیم به اینجا و دیدیم اوووووه که خیلی خبره. به سلامتی و میمنت. ایشالا که خیلی براتون یاسمین خانم خوش یمن باشه. تبریکات سبز ما (موسی، ندا، آوا و نوا) رو بپذیرین.
موسی گفته:
29 مارس 2012 در ساعت 11:58 ب.ظ
سینا خیلی خداااااااا بود
خاله الی گفته:
4 آوریل 2012 در ساعت 10:41 ق.ظ
عزیزم چه احساسات قشنگی:-********* اشکم دراومد:-********