Lilypie Kids Birthday tickers
خداحافظی با پوشک
مامانش | 19 جولای 2014 @ 5:00 ب.ظ

۲۷ اردیبهشت ۹۳، هنوز یک هفته مونده بود به بیست و دو ماهگی یاسمین، که پروژه گرفتن یاسمین از پوشک در کمال تعجب با موفقیت انجام شد! پروژه ای که به عنوان یکی از غول ها و سخت ترین مراحل رشد دو سه سال اول زندگی بچه، از نزدیک شدن بهش می ترسیدم!
حوالی یک سال و نیمه شدن یاسمین، برای کمک به دسشویی رفتنش و برای راحتی خودش و خودمون، براش یه رویه توالت فرنگی گرفتیم که بتونه از توالت فرنگی راحت استفاده کنه و روش بشینه.
تو اون مدت یکم در مورد روال گرفتن از پوشک و زمان مناسب خوندم. همه جا گفته بودن هر چه دیرتر بگیرین، زمان لازم برای گرفتنش کوتاهتر میشه، و دو تا دو سال و نیم رو توصیه کرده بودن. البته نشونه هایی برای آماده شدن بچه برای این کار رو هم گفته بودن، مثل اینکه بچه بفهمه جیش/پی پی داره یا کرده، شبها معمولا پوشکش خشک بمونه، اظهار ناراحتی کنه از کثیفی پوشکش و …
یاسمین همون موقع هم معمولا شبها پوشکش خشک می موند و کمی بعد از بیدار شدن از خواب پوشکش کثیف می شد. معمولا موقع پی پی کردن هم می رفت یه گوشه، و کارش که تموم میشد بهمون اعلام می کرد. همزمان برای اینکه بفهمه دسشویی رفتن چیه، من خیلی وقتها از که از توالت فرنگی استفاده می کردم، در دسشویی رو باز می کردم و اون هم می پرسید چیکار میکنی؟منم براش توضیح می دادم و میگفتم تو هم بزرگتر شدی باید همینکار رو بکنی. یکی دو بار سعی کردیم بنشونیمش روی توالت فرنگی، ولی هیچ اتفاقی نیفتاد و ما هم اشتباه کردیم با شلنگ روش آب ریختیم. همین باعث شد در مورد کاربرد دسشویی به اشتباه بیفته و فکر کنه اونجا میره واسه آب بازی!
دیگه بیخیال شدیم تااا حوالی ۲۵ اردیبهشت ۹۳ که پوستش حساسیت داد به پوشک و هرچی وازلین زدیم خوب نشد. مامان حمید یکی دو روز باز گذاشتش تا حساسیته بهتر شه. تو همون مدت به فکرمون رسید که ببینیم می تونیم این پروژه سخت رو شروع کنیم یا نه.
۲۷ ام از سر کار رسیدم، دیدم از صبح پوشک نشده. یه بار البته رو زمین جیش کرده بود. بردم نشوندمش رو توالت فرنگی و براش توضیح دادم که حالا که پوشک نداری می تونی اینجا جیش کنی. ولی مثل دفعه های قبل بی فایده بود و اومدیم بیرون. نیم ساعت بعد رفتیم خونه خودمون و اونجا قبل از اینکه ببرمش روی تختش، بردمش دسشویی و این بار خیلی اتفاقی جیش کرد! خودش کلی ذوق زده شد و هی می گفت ریخت این تو! بعد از تموم شدن کار، بلندش کردم که سیفون رو خودش بزنه و بهش گفتم با جیش ها بای بای کن. اونم با خوشحالی هی گفت جیشا بای بای! اینقدر از این کار خوشش اومده بود که واسه همه تعریف میکرد که گفته جیشا بای بای! و به ذوق همین دفعات بعد می رفت توی دسشویی. اولین تجربه جیش کردن یاسمین همانا و خداحافظی با پوشک همانا!
تا دو روز ظهرها موقع خواب زیرش زیرانداز انداختم و چهار شب هم پوشکش کردم. اولین روز تو خواب و بیداری ظهر حس کرده بود جیش داره و یهو با گریه بیدار شد که جیش دارم، دیدم یه ذره زیرش خیس شده. صبح روز سوم هم ساعت ۷ صبح با این که پوشک داشت، بیدار شد و اول گفت غذا! بعد که بلندش کردم بهش غذا بدم گفت پیپی دارم! (درد شکم رو اول با گرسنگی اشتباه گرفت ولی وقتی از جاش بلند شد فهمید چه خبره). جالب بود که وقتی از دسشویی بیرون اومد هم نذاشت پوشکش کنیم و دوباره خوابید. وقتی دیدیم خوب از پس کنترل قضیه بر اومده، دیگه پوشک شب و زیرانداز ظهر رو هم کنار گذاشتیم.
الان دو ماه می گذره از اتمام این پروژه. البته بعدش هم بالا و پایین ها و دردسرهای خودش رو داشته. روزهای اول که کلی استرس داشتیم، به خصوص وقتی بیرون می رفتیم. تو خونه هم که هر نیم ساعت ازش می پرسیدیم. جالبه تا وقتی بچه ها پوشک دارن، هی می نالیم که سخته عوض کردنشون، به خصوص بیرون. ولی وقتی از پوشک گرفته میشن تازه سختی جدید شروع میشه. هر جایی میری باید اول دنبال دسشویی باشی، واسه مواقع اضطرار. بعد موقعش که شد دردسر بردن و شستن بچه تو دسشویی های عمومی، واقعا سخت تر از تعویض پوشکه. اینکه قبل از بیرون رفتن راضی اش کنی که تو خونه دسشویی بره، واسه جلوگیری از دردسرهای بعدی. خلاصه جیش کردن بچه هم سختی های خودشو داره! حالا می گیم کی بشه خودش دیگه بتونه تنهایی بره دسشویی :دی
یکی دیگه از سختی های دسشویی رفتن بچه هم که کمی تا قسمتی تونستیم زود بهش غلبه کنیم، این بود که تا جایی که بتونه، واقعا تا جایی که بتونه، جیشش رو نگه می داره و دلش نمیخواد بره دسشویی و دوس داره به جای اینکار بازی کنه! دو سه هفته پیش این قضیه شروع شد. می گفت جیش دارم ولی وقتی می گفتم بریم نمی اومد. دوباره نیم ساعت بعد می گفت دارم ولی باز هم نمی رفت. به خودش می پیچید ولی حاضر نبود بره! زور و اجبار هم تو این زمینه فایده نداشت! دلش نمی خواست! راهی که پیدا کردم این بود که بهش می گفتم بریم اونجا، بشین، اصلا جیش نکن، من می خوام اونجا برات کتاب بخونم. می اومد و مشغول کتاب خوندن که میشد جیشش رو هم می کرد. دفعات بعد هم با علاقه و به عشق کتاب خوندن می رفت دسشویی. بگذریم از اینکه هر بار دسشویی رفتنش بین یک ربع تا نیم ساعت وقتمون رو میگیره، اما دورهمی کتابی هم میخونیم و خیلی وقتا دل و قلوه ای هم میدیم و عمل مبارک هم صورت می پذیره.
این بود داستان طولانی خداحافظی یاسمین با پوشک که الحق خوب و زود و راحت از پسش اومد و ما رو بسی شاد نمود. حالا آخرین غول مونده: غول خداحافظی با شیر مامان! ببینیم اون رو چجوری رد می کنیم!

تجربیات · رشد

ارسال نظر