باباش | 25 ژوئن 2014 @ 5:39 ب.ظ
دخترمون یاد گرفته که وقتی چیزی رو میگه و ما نمیفهمیم، یه کم فکر میکنه و از یه راه دیگه سعی میکنه قضیه رو توضیح بده که بفهمیم.
اولین باری که این اتفاق افتاد، خونه ی بابا ابی و مامان نیّر، سر میز شام نشسته بودیم. یهو یاسمین برگشت گفت: «نَک»! ما هم فکر کردیم که عینک میخواد. گفتیم «عینک»؟
– نهههه! نک!
– آره عزیزم. عینکت خونهس. میاریم برات. شامت رو بخور فعلا.
– نههههه! نک! نک! (همزمان دستش رو هم تکون میداد)
بعد دید ما نمیفهمیم چی میگه، یه کمی مکث کرد و یه چیزی توی این مایهها گفت: «نک! من دارم! گاز من، نک!» و دوباره شروع کرد دستش رو تکون دادن. اینجا بود که فهمیدیم دخترمون «نمکدون» رو میخواد.
بار دومی که این قضیه تکرار شد، چند روز پیش بود. فکر کنم میخواستیم بریم بیرون و قرار بود لباس تنش کنیم. یکی دو تا لباس نشونش دادیم که انتخاب کنه. اما گفت: «نه! لباسم که دختر داره!». ما هم که نفهمیدیم کدوم لباسش رو میگه، رفتیم سر کمدش و لباسهای مختلفی رو نشونش دادیم که ببینیم منظورش کدومه. بعد هی گفت «نه! دختر داره!» وقتی دید ما نمیفهمیم کدوم لباسش رو میگه، یه کمی فکر کرد و گفت: «دختر داره، رفتم پارک، با علی و سالومه!» و اینجا بود که ما تازه فهمیدیم که دخترمون کدوم لباسش رو میخواد. جالب اینجا بود که نه من و نه آزاده (که به یادآوری دقیق خاطرات و جزئیات مشهوره بین اطرافیانمون) یادمون نبود که اون روزی که با عمو علی و خاله سالومه بردیمش پارک، چه لباسی تنش بود. اینجا بود که فهمیدیم دخترمون علاوه بر اینکه به حرفهایی که میزنه فکر میکنه، میخواد از لحاظ حافظه هم روی دست مامانش بلند بشه.
آسمان گفته:
27 ژوئن 2014 در ساعت 1:32 ب.ظ
تعریف از خود نباشه کلهم متولدین مرداد از حافظه عالی برخوردارن. بعله این جوریاس 🙂
حمید: بعله. ما که قبول داریم 😀
خاله الی گفته:
1 جولای 2014 در ساعت 9:28 ق.ظ
چه بامزه بود قضیه اون نمکدونه :-*