Lilypie Kids Birthday tickers
مامان بد
مامانش | 4 جولای 2014 @ 11:19 ق.ظ

دیروز عصر یه ظرف شیرینی و ظرف میوه رو گذاشته بودم رو میز تو پذیرایی. چند ساعت اونجا بود اما یاسمین اصلا توجهش هم به شیرینی ها جلب نشده بود. نزدیکای شام اومدم جمعش کنم که یهو هوس شیرینی کرد. منم گفتم می خوایم شام بخوریم، الان وقت شیرینی نیست دیگه. شروع کرد غر غر کردن. بلند شدم جمعش کنم، دنبالم دوید و گریه کنون گفت نهههه! وقتی واستادم نگاش کنم گفت مامان بد! بده شیرینی رو! منم با قیافه تو هم یکم نگاش کردم و ظرف رو گذاشتم جایی که دستش بهش نمی رسید و روم رو کردم اون ور. اومد پامو چسبید، بوسم کرد و گفت ببخشید! نگاش کردم، دوباره گفت بده! همون موقع حمید که از دسشویی اومده بود بیرون و باورش نشده بود که درست شنیده، گفت چی گفتی؟ یاسمین گفت نه! هیچی نگفتم! گفتم ببخشید!

پ.ن: ما که تا حالا در مورد خودش وحتی دیگران صفت بد رو به کار نبردیم. فقط گفتیم کار بدی کردی، یا اون یچه کار بدی کرده. نمیدونم این رو از جایی یا کسی شنیده و یاد گرفته، یا اینکه از استنتاج های خودش یاد گرفته می تونه این صفت رو در مورد آدم ها هم به کار ببره.

غیرمنتظره ها

یک نظر

  1. خاله الی گفته:

    5 جولای 2014 در ساعت 1:14 ب.ظ

    خوب حتما از توی تلویزیون یاد گرفته یا هم از کسای دیگه ..ممکنه توی مهمونی یا خونه همسایه یا خیلی جاهای دیگه

ارسال نظر