مامانش | 27 جولای 2014 @ 10:39 ق.ظ
تا چند دقیقه دیگه دو ساله میشی … دو سال تمام … اما انگشتات هنوز لطافت روزهای اول رو داره و هر بار که روی دست من کشیده میشه هنوز همون حس عجیب روزهای اول رو داره….
دو ساله میشی … تکرار روزهای اول ، ترس ها و سختی های مرحله به مرحله رشدت، از نگه داشتن گردن تا چهاردست و پا رفتن و راه رفتن و دویدن و … همه پشت سر گذاشته شده … برای خودت بازی می سازی و بازی می کنی … بزرگ شدی و خیلی چیزها رو روال افتاده و ساده شده … اما حس می کنم وارد دوران سخت تری شدیم … اخلاق و رفتار، مسئولیت پذیری و خیلی چیزهای کوچیک و بزرگ دیگه، چیزهایی هستن که باید یاد بگیری و نمی دونم چه جوری … نگرانی های این مرحله خیلی بیشتره…
ساعت ۱۰:۴۰ شد. دو سالگیت مبارک یاسمین ما :*
خاله الی گفته:
11 آگوست 2014 در ساعت 9:26 ق.ظ
چه زود گذشت انگار همین دیروز بود ..چه هیجان داشتم وقت دنیا اومدنش و چه سخت بود اون چند روزی که گذشت تا بیام تهران و ببینمش و وقتی دیدم به نظرم چقدر کوچیک و نحیف بود و الان ..الان واسه خودش حکومتی میکنه :-* ..ایشالله همیشه سلامت باشه در کنار شما :-*
آزاده: :-* یادته چقدر سکسکه می کرد؟ هر بارم کلی می پرید هوا! تو اومدی هنوز زیر دستگاه بود 🙁
آره واقعا واسه خودش حکومتی می کنه! 😀
آسمان گفته:
12 آگوست 2014 در ساعت 4:18 ب.ظ
خیلی وقت بود سر نزده بود به وبلاگتون. کلی مطلب هیجان انگیز داشته این مدت. تازه با اینکه هر روز ازش می شنوم اما باز هم هیجان داره خوندن این وبلاگ.
دوسالگی اش مبارک. من تو مطب دکتر بودم خودم که پیامک تولد یاسمین به دستم رسید. هیچ وقت یادم نمیره. حس دوگانه ای از خوشحالی و هیجان و اضطراب. اضطراب حرف دکتر در مورد اومدن فرهاد.
حالا تو یه دختر دوساله داری و من یه پسر یه ساله. دیر و زودش به کنار. اما واقعا ورود یه بچه به زندگی چقدر زندگی رو متحول می کنه و به قول تو هر چی هم پیش می ره سخت تر میشه. ولی تو می تونی آزاده. خوش به حال یاسمین که یه مامان خوب و یه بابای خوب داره.