Lilypie Kids Birthday tickers
یادگیری زبان
باباش | 31 آگوست 2014 @ 11:23 ب.ظ

دخترمون دایره‌ی لغاتش خیلی کامل شده و تقریباً میشه گفت که دیگه زبان فارسی رو به خوبی می‌فهمه. خیلی از مواقع سعی می‌کنه کلماتی رو که شنیده به‌‎کار ببره.

مثلاً وقتی کلمه‌ی «مثلاً» رو یاد گرفته بود، دائم جملاتی شبیه این‌ها می‌گفت: «مثلاً من خوابیدم»، «مثلاً اینجا صندلیه». یه بار توی ماشین برگشت به آزاده گفت که «مثلاً اومدیم دکتر» آزاده پرسید که دکتر کجاست؟ صندلی راننده رو نشون داد و گفت «مثلاً این دکتره». البته آزاده قبلاً در مورد کلمه‌ی «مثلاً» نوشته بود.

یه مورد دیگه که خیلی به‌کار می‌بره، به‎جای عبارت «تو رو خدا»، میگه «به خدا»! مثلاً میگه «به خدا تلویزیونو خاموش نکن»، «به خدا موبایلو بده به من»، «به خدا اون جورابمو بپوشم».

آخرین تلاش‌هاش در زمینه‌ی یادگیری زبان، تلاش برای صرف افعال سخته! مثلاً میگه من فلان جا «بوده بودم»! یا چند روز پیش که رفتم توی اتاقش ببینم داره چیکار می‌کنه، دیدم داره با ظرف‌های روز گازش ور می‌ره. بعد ازش پرسیدم «غذا پختی؟» بعد سعی کرد فعل پختن رو بیاره به زمان حال. گفت «آره! دارم غذا پختش می‌کنم. می‌پختشم» که من کمکش کردم و گفتم «آهان! داری غذا می‌پزی!» که سریع تایید کرد و گفت «آره! دارم غذا می‌پزم»

تازه های یاسمین · شیرین زبانی ها

۳ نظر

  1. آزاده گفته:

    1 سپتامبر 2014 در ساعت 8:51 ق.ظ

    اون دکتر رفتنش یه جوری نشون دهنده توهم و تخیلش هم بود .. در مورد تخیلاتش هم مطلب زیاده واسه نوشتن 😉

  2. آسمان گفته:

    2 سپتامبر 2014 در ساعت 7:28 ب.ظ

    خیلی جالب بود.
    کلی بامزه بود تصورش 🙂

  3. خاله الی گفته:

    17 سپتامبر 2014 در ساعت 8:40 ق.ظ

    افرین واقعا تو صحبت کردن عالیه وقتی مقایسش میکنم با بجه همکارم که اونم همسن یاسمینه واقعا کلی نسبت به اون جلو هست :-*

ارسال نظر