مامانش | 19 آوریل 2015 @ 3:32 ب.ظ
۰- یه کتاب گرفتیم به اسم دوستت دارم. توش حالت های مختلف و شرایط مختلف زندگی رو نشون می ده و تو همه اون حالت ها پدر/مادر به یچه می گن دوستت دارم. مثلا وقتی می خوابی دوستت دارم. صفحه بعد می گه وقتی نمی خوابی هم دوستت دارم. وقتی ناراحتی دوستت دارم. وقتی خوشحالی هم دوستت دارم. شاید ساده یا مسخره به نظر برسه ولی خوندن این کتاب واسه یاسمین خیلی تاثیر مثبت داشت. اوایل که می خوندیم، با هر جمله یه لبخند غلیظ از سر رضایت می زد. یکم که گذشت مطابق با متن اون صفحه اونم می پرسید: امروز که تو حموم گریه می کردم هم دوستم داشتی؟ وقتی می گفتم بله، کلی خوشحال می شد. خلاصه در عمل دیدیم اینکه می گن به بچه ها در هر شرایطی و جدای از کار خوب/بدی که کردن باید بفهمونین که دوست داشتنی هستن چقدر درسته و اثر داره. بعد از اون سعی می کنم خیلی حواسم باشه. یه موقع ها یاسمین بعد از اینکه بهش تذکر می دیم که کارش اشتباه بوده یه عکس العمل شدید نشون میده. مثلا یه گریه شدید می کنه و حاضر نیست دیگه کار دیگه ای بکنه. تو این مواقع بهش می گم: ببین کار بدی کردی، ولی من دوستت دارم. می دونم که حواست نبوده. از این به بعد حواست رو جمع می کنی که دیگه انجامش ندی. و واقعا در عمل دیدم که چقدر بعد از گفتن این حرف آروم میشه و بعد از اون هم کمتر از قبل (که این رفتار رو داشته باشم) اون کار تکرار میشه!
۱- بیبی سنتر می گه آموزش احترام به بچه ها تو این سن سخته. باید شروعش کرد ولی نباید زیاد انتظار داشت. بچه ای توی این سن توی اوج عصبانیت موقعی که نمی ذاری بازی کنه، نمی تونه بگه من الان وسط بازیم نمی تونم بازی رو ول کنم! فقط از ته دل داد بزنه ازت متنفرم!
چیزی که یاسمین این روزها زیاد می گه! به خصوص مواقعی که حوصله نداره تا حرفی مخالف میلش می زنیم می گه اصلا دوستت ندارم! اصلا دیگه باهات دوست نیستم! البته این مدل مخالفت رو از بچه های مهدکودک یاد گرفته. ولی خوب زیاد ازش استفاده می کنه.
۲- چند وقتی هست که ابراز محبت کلامی هم به ارتباطاتمون اضافه شده. موقع خواب یا بعضی وقتها که یهو بغلش می کنم، بهش می گم: خیلی دوستت دارم یاسمین! اونم چند روزی هست که متقابلا تکرار می کنه: منم خیلی دوستت دارم! امروز صبح هم بعد از اینکه سناریوی دسشویی رفتنش (در حالیکه مثلا من حواسم پرته) رو موفقیت آمیز انجام داد و به خیال خودش منو غافلگیر کرد! بهش گفتم ای شیطون و بغلش کردم: اونم یهو خودش گفت خیلی دوستت دارم!
سناریوی ۱ و ۲ رو داشته باشین. حالا سومی: دیروز صبح در حین همین ابراز علاقه کلامی، بهش گفتم من و بابا دوستت داریم. گفت: منم دوستتون دارم! چند دقیقه بعدش با حمید دعواش شد و هی می گفت دیگه دوستت ندارم! حمید می گفت: ولی من دوستت دارم! یاسمین هم با حرص می گفت ولی من اصلا دوستت ندارم! بهش گفتم: مگه همین چند دقیقه پیش نگفتی من هم خیلی دوستتون دارم؟ دیگه هیچی نگفت!
حمیدرضا گفته:
19 آوریل 2015 در ساعت 6:02 ب.ظ
:))))))) وقتی به آدم میگه دوستت دارم، آدم دلش میخواد گازش بگیره 😀
نکته ی جالبی که دقت کردم بهش این روزا، اینه که وقتی به من میخواد بگه دوستت دارم، انگار یه کم خجالت میکشه. چون دستش رو میگیره جلوی صورتش و خودشو جمع میکنه و میگه منم دوستت دارم
آزاده: شاید به خاطر اینکه تو خیلی بهش نگفتی. شاید چون من یه مدت بهش گفتم اونم راحت تر میگه
آسمان گفته:
29 آوریل 2015 در ساعت 1:42 ب.ظ
با حمید خیلی موافقم که خیلی به آدم کیف می ده. البته فرهاد الان خیلی کم پیش می آد که بگه ولی میگه گاهی و آدم حسابی لذت می بره.
اما در مورد نوشته ات. با گفتن این جمله به بچه یه کم مشکل دارم. “می دونم که حواست نبوده. ”
خود ما هم خیلی مواقع پیش می آد که به کار می بریم. اما همش فکر می کنم این باعث میشه بعدا که بزرگتر شد با همین استدلال از پذیرش مسئولیت کارش سرباز بزنه. یه ترسه و نمی دونم چقدر درسته این ترسم. خلاصه الان سعی می کنم کمتر به کار ببرم. بخصوص وقتی برام مسلمه یه کاری رو عمدی می کنه. یعنی فکر می کنم این جمله رو نگه دارم واسه مواقعی که واقعا حواسش نبوده شاید بهتر باشه.
از اون طرف این مطلب رو هم قبول دارم که بچه ها موقع انجام یه کار یه دید همه جانبه ندارند و خیلی مواقع از سر احساسات آنی یه کاری می کنند یا حرفی می زنند. اما فکر کنم اگر واقع گرایانه باهاشون برخورد بشه بیشتر کمک می کنه تا اون دید همه جانبه رو به دست بیارن.
آزاده: راس می گی. خودمم تا حالا چند بار دقیقا به این موضوع فکر کردم. ولی خیلی از مواقع یادم می ره. یا بعضی وقتها که می بینم آروم نمیشه باز می گم. ولی تذکر خوبی بود. بیشتر باید حواسم رو جمع کنم، اگرچه که سخته