مامانش | 24 آوریل 2017 @ 8:43 ب.ظ
یاسمین: دلم می خواد یکیو داشتم لباسامو سریع در می آورد.
من: اون یکی خودتی. تمرین کنی یاد می گیری، می تونی سریع در بیاری.
یاسمین: نه، دلم می خواد یه دستگاه باشه، دست داشته باشه، بیاد سریع لباسهامو از تنم در بیاره.
من (در حال سوء استفاده از موقعیت): پس برو مدرسه، درس بخون، برو دانشگاه. بعد یه ربات بساز این کارها رو بکنه برات.
بعد از اون بود که دیگه یاسمین سکوت کرد!
توضیح: یاسمین معمولا کارهاش رو خودش انجام می ده، ولی با سرعت خیلی پایین. ما هم که می خوایم خودش عادت کنه، منتظر می شیم. خیلی وقتها بیرون رفتنمون با یک ساعت تأخیر انجام می شه، فقط به خاطر لباس پوشیدن یاسمین! سخت لباس انتخاب می کنه و کلی طول می کشه تا راضی بشه مطابق با وضعیت هوا لباس بپوشه. توی هر فصلی سر پوشیدن لباس یک درجه خنک تر چونه می زنه. از مرحله چونه زنی که می گذریم، فرآیند کند تعویض لباس شروع میشه. بعضی وقتها وسط این مرحله می بینیم صداش در نمی آد، بهش که سر می زنیم می بینیم مشغول خوندن کتاب یا بازیه! بعد از اون مرحله نوبت به درست کردن موهاش می رسه، که همیشه باید طبق سلیقه خودش باشه و اگر درست انجام نشه اعتراض می کنه! همیشه هم این پروسه با صبر و آرامش تموم نمیشه. مجبور می شیم کلی غر بزنیم یا حتی بعضی وقتها دعوامون میشه، ولی خوب پیش فرض اینه که با وجود همه حرص خوردنها و تأخیر ها خودش باید کار رو تموم کنه، مگر جایی که واقعا خودش از پسش بر نمیاد.
این وسط مدرسه و رسیدن به سرویس مدرسه استثناء هست. در حالت عادی اگه یک ساعت تا یک ساعت و ربع قبل از اومدن سرویسش بیدار شه، باز هم روال بالا رو طی می کنیم و معمولا یک ربع بیشتر وقت برای صبحونه اش نمی مونه. ولی روزهایی که خواب می مونیم و دیر پا میشه، چون وقت کمه مجبوریم کمکش کنیم. بعضی وقتها بهش یادآوری می کنم که این قضیه هر روزه نیست و الان چون سریع باید کارت انجام شه دارم کمکت می کنم. ولی وقتی این اتفاقا چند روز و هفته پشت سر هم تکرار بشه، دیگه یاد می گیره که بااین روش می تونه کمک بگیره.
این قضیه میشه منشأ درخواست یاسمین، که باز هم خوشحالم که خیلی ملایم و غیرمستقیم مطرحش می کنه!
خاله الی گفته:
26 می 2017 در ساعت 7:38 ب.ظ
منم همیشه میگم کاش یه روبات بود همه کارهای خونه رو انجام میداد اونوقت مهرداد میگه کاری نداره یه کارگر بیست ساله میاریم کارهاتو انجام بده
سمانه گفته:
2 جولای 2017 در ساعت 10:17 ب.ظ
وای کابوسیه لباس پوشیدن. من فکر میکردم به پسر بودن فرهاد ربط داره. اما ماهور مثل فشنگ لباس می پوشه. البته الان این طوریه و امیدوارم وقتی به پنج سال می رسه همین طوری بمونه.
ما یه مدت تسلیم شده بودیم و خودمون حاضرش می کردیم. چون تقریبا همیشه دعوا داشتیم. این اواخر بخصوص با شروع فصل گرما خیلی مواقع خودش می پوشه. نمی دونم حالا ادامه داره یا وارد مرحله بعدی (غول مرحله بعد) میشیم 😀